نـــوجوان کیست؟
يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۲۷ ق.ظ
سن نوجوانى بنا به نظر بعضى، قبل از بلوغ است و از نظر سن:
در پسران: 12 تا 14 سالگى.
در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر دیگرى، میان بلوغ و جوانى (یعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فیزیولوژى و هیجانى زودتر کامل مى شوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانىترین مرحله ى زندگى است این طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مى دهد، که او را دچار حیرت مى سازد.
در پسران: 12 تا 14 سالگى.
در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر دیگرى، میان بلوغ و جوانى (یعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فیزیولوژى و هیجانى زودتر کامل مى شوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانىترین مرحله ى زندگى است این طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مى دهد، که او را دچار حیرت مى سازد.
نوجوان کیست؟
سن نوجوانى بنا به نظر بعضى، قبل از بلوغ است و از نظر سن:
در پسران: 12 تا 14 سالگى.
در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر دیگرى، میان بلوغ و جوانى (یعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فیزیولوژى و هیجانى زودتر کامل مى شوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانىترین مرحله ى زندگى است این طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مى دهد، که او را دچار حیرت مى سازد.
نوجوانى، بحرانىترین هیجانى است که در اغلب موارد با بیمارى روانى، فاصلهاى زیاد ندارند. (4)
در نوجوانى، بعضى: داراى بحران - هیجان - تغییر و تحول شخصیتى و از نظر رفتارى، مرز شکن ولى باقاعدهاند.
و بعضى: آمادهى واپس زدن - عدم قدرت براى مواجهه با مشکلات و از نظر رفتارى، ناهنجار و بىهدف هستند.
علت:
نوجوان، مىخواهد به هویت شخصى و شغلى خود، شکل دهد و کمکم از والدین جدا شود و در عین حال، درصدد است که روابط جنسى و عشقى سالم نیز پیدا کند. در این مرحله تغییر و تحولات غدد مترشحهى داخلى، تغییرات هورمونى و اثرات متقابل حالات عاطفى بر یکدیگر، صورت مىگیرد و تا شخصیت نوجوان بالغ نشود، این هیجان ادامه دارد. نوجوان مىکوشد که «خود»، آقاى «خویش» شود و در قالب نهایى خود، شکل بگیرد لذا ممکن است همان فرزندى که تاکنون آرام و مؤدب و اعتماد کننده و دقیق بود، یک باره مهاجم و جسور و خودگرا و بىبند و بار شود. (5)
مختصات دورهى نوجوانى
در این دوره، تفاوت سنى و زمانى، بین ابتدا و انتهاى رشد طبیعى دختر و پسر، ملاحظه مىشود. تمایلات جنسى افزایش مىیابد. بین عقل و نفس مبارزه درمىگیرد. آن یک به تقوى مایل است و این به انجام هوس، پاىبند مىباشد و حاصل این نبرد، یا به سرکوبى میل و بروز زهد مىکشد و یا به اعمال آن میل مىرسد. اگر به تسلط بر نفس انجامید، اعتدال درونى تازهاى پیدا مىشود. و نیز عقل به ارزیابى عقاید والدین و مقایسهى آنها با گفتههاى محیط مىپردازد و اگر به حاصلى درست رسید، این حاصل نیز تعادلى نو را باعث مىگردد. در رفتار هم: هیجان فزونى مىگیرد؛ احساسات خودنمایى مىکنند؛ قدرت تخیل بالا مىرود؛ میل به قهرمان شدن و غرور، به کار مىافتد و کشمکشى بین ضعف گذشته و قوت تازه، درمىگیرد و بالاخره از این جهت نیز تعادلى پیش مىآید. (6)
در این دوره علاقه به امور فنى و تحصیل مهارت، در نوجوان بروز مىکند؛ البته رشد مهارت فنى در پسران بیش از دختران است. (7) (و این امر نیز با ارائهى کارهاى مختلف در صحنههاى دیدنى و تعلیمى، مىتواند تقویت شود و ضمنا موجب گردد که نوجوان از توجه به امور جنسى و سرگرمىهاى غلط و مانند آنها منصرف بماند و نیز درسى براى آینده و مشاغل اجتماعى خود گرفته باشد.
ناگفته نماند که: فراگیرى کار در نوجوانى، با فراگیرى آن در بزرگسالى فرق بسیار دارد؛ بدین توضیح که: وقتى در نوجوانى آموخته شد، اعضاى بدن و حتى دستگاه مغزى و نفسانى، تدریجا آن را «ملکهى وجودى خود» مىسازند و خودبهخود در موقع لزوم هر عضو وظیفهى خود را بىفرمان مخصوص، عملى مىکنند (8) و دقت، در متن وجودشان قرار مىگیرد و همان مجموعه، عنوان «مهارت» مىیابد؛ یعنى: یادگیرى با دقت، که عادت شود و به موقع لازم، ظهور کند، «مهارت واقعى» است.
در حالى که بزرگسالى، همیشه در حین انجام کار، فرمان مداوم مغزى لازم است و اگر کمترین بىتوجهى در میان آید، «عمل» تعطیل؛ یا ناجور خواهد شد و این فشار دائمى ذهنى، شخص را خسته و فرسوده مىکند.
به هر صورت، بهترین فصل آموزش فنون و تربیت اعضاى شخص، حتى تربیت چشم و سایر حواس او براى دقت و درک فنى، در زمان نوجوانى است و عالىترین معلم او «صحنههاى کارگاه و ارائهى ساختههاى دست نوجوانان هنرمند و صنعتکار و باتجربه» است).
هیجان و عصیان و عوامل آنها
ابتدا باید دانست که هر عمل ناروا که از نوجوان ظاهر شود، نباید به حساب عصیان او گذارد؛ زیرا غالبا آن عمل، موقت و به اصطلاح «از روى شیطنت» است و ریشهاى نفسانى و عمیق ندارد و براساس «دیگر آزارى و زیانخواهى» نیست... و آنگاه «عملى» از او باید مورد ایراد قرار گیرد که مکرر صورت گیرد و جنبهى «صفتى و سیرتى» یافته باشد.
زیرا از نظر چارهجویى نیز این دو با هم تفاوت دارند:
نوع موقت یا معلول شیطنت را باید تحمل کرد تا آرام گیرد و از آن درگذرد؛ ولى نوع ریشهدار و سیرتى آن را باید از «دانایان» (9) مدد گرفت و به پیشگیرى یا معالجه پرداخت.
اقدامات زیانبخش نوجوان، عبارتند از:
1- اعمال مکرر بزه (دزدى - خرابکارى - استعمال مکرر الکل یا دارو).
2- اعمال جنسى تعمدى (روسپىگرى و آبستنى در دختران - و کژخویى و همجنسبازى در پسران و نظیر اینها).
3- عدم انجام تکالیف درسى (به مدت طولانى - با وجود استعداد و هوش کافى).
4- آشفتگى خلقى مداوم (افسردگى - بىخوابى - بىاشتهایى - میل به خودکشى.)
5- گوشهگیرى متوالى (بىعلت خارجى و با کاهش کارآمد بودن فرزند و بهرهى او).
6- ظهور نشانههاى بیمارى روانى (توهم - هذیان - بدبینى (10) و خیال بافى). (11)
چنان که گفتیم، بدان شرط که: هر کدام از این موارد، مکرر صورت گیرد و آن تکرار، حالى از ریشهدار بودن قضیه در درون فرزند باشد؛ تا اقدامى عصیانى و قابل پیشگیرى بشمار آید.
عوامل هیجان: مختلفاند بدین قرار: (12)
1- اصل انتقال از «کودکى» به هواى وصول به «حد بلوغ» که تفاوت فاحش این دو صحنه، در او موجب هیجان مىگردد. (13)
2- استقرار استقلال - که بر اثر میل به خودنمایى، گاه به طور اغراقآمیز علیه «حکومت والدین و قدرتهاى موجود در محیط خود» ابراز عصیان مىکند (14) و در نهان و باطن، بدان تعرض نیز موافق نیست.
3- کشش جنسى - که حال تهاجم را غالبا موجب مىشود (تهاجم به هر چه در مقابل او مانع ایجاد مىنماید (15) و مایل است که قدرت خود را در معرض نمایش و آزمایش گذارد.)
4- عدم اطمینان نسبت به بزرگتران - او که قبلا پدر و مادر را مدل عالى مىشمرد و سعى مىکرد که خود را همانند آنان بسازد، در این مرحله، گاه تصورى براى او پیدا مىشود که گوید:
«والدین مىخواهند تو را با نازکشى و مهرورزى، دائما محکوم خود سازند و بردهى خویش کنند».
همین تصور در او بىاعتمادى ایجاد مىکند و وى را از خانواده، گریز مىدهد.
5- میل شدید به انجام کارهاى مخصوص بزرگتران؛ در عین حال که نمىخواهد خود را مقلد و دست پرورد آنان، معرفى کند.
(دوام این کشاکش درونى، تا زمانى است که شخصیت نوجوان، در قالب نهایى خود، شکل نگرفته است).
6- کوشش براى مقبول قرار گرفتن - با این تفاوت که غالبا راه مثبت و معقول را برنمىگزیند و مىخواهد با اعمال خارقالعاده، توجهات را به خود جلب کند. (16)
7- بازتاب «خودپرسى» و «نگران آینده بودن» در اواخر نوجوانى؛ از خود مىپرسد: مفهوم زندگى چیست؟ خود او در زندگى چه نقشى دارد؟ چه راهى براى توفیق در آن نقش برگزیند؟ اگر چند راه هست کدام بهتر است؟ معلوم نیست که من بىمانع باشم (لذا بدگمان مىشود)؛ اصولا وقتى پایان حیات مرگ است، ابتدا و متن زندگى هم ارزش کوشیدن و جوشیدن ندارد؛ همه پوچ است.
(اگر پایان هستى مرگ نیست، چیست؟ چه کسى مىداند؟ چگونه مىتوان درستى آن را فهمید؟...)
8- میل به زناشویى؛ پسران را سؤالهایى از همسر داشتن نیز به هیجان درمىآورند، دختران نیز نوع دیگر مىاندیشند: چگونه بودن خوب است. مادرى؟ یا زنى هنرمند و مؤثر؟ یا مخلوطى از این دو؟
شغلى در خارج خانه داشته باشد؟ یا پرورش کودک را عهدهدار شود؟
9- خدمت سربازى - فکر مىکند که «بروم، مممکن است کشته شوم» علاوه بر این نوجوانى که از اطاعت والدین هم، خود را بازمىداشت چگونه فرمان دستگاه نظامى را با آن همه خشونت خواهد پذیرفت؟
به هر حال این سؤال و جوابها نیز هیجانى را باعث مىگردد.
10- هیجان، به علت احساس گناه - نوجوان از نظر بدنى، قریبا بالغ مىشود؛ در حالى که از نظر روانى هنوز نابالغ است و لذا جنبهى جسمى او وى را به فعالیت جنسى، استعمال الکل و مواد دیگر کیفى مىکشاند ولى به محض این که اولین برخورد، صورت مىگیرد (17) ناراحتى (به علت احساس گناه)، منجر به نفرت از خود (18) مىشود.
11- ابتلا به استمنا، (در پسران) و استشها، (در دختران) که تدریجا نابسامانى روانى را موجب مىگردد و احساس «عدم کفایت» و «خجالت» مىکند و روى به عزلت «مىآورد». (19)
12- قاعدگى ماهانه (در دختران) - که او را با افکارى خاص و «خودپرسى» (20) در عین بىاطلاعى و بىتجربهگى» مواجه مىکند و نتیجهاش هیجانى است که گاه به علت «ترس و وازدگى و حیرت» است و گاه به علت شدت رغبت و شتابزدگى مىباشد.
13- حساسیت زیاد و زودرنجى - نوجوان بیشتر و زودتر از دیگران متأثر مىشود و «زودشکن» است؛ خواه عامل آن واقعى باشد یا تصورى.(21)
موارد بالا، آنهایى است که باید با ابراز تحمل، در عین «بیدارى و نظارت و راهنمایى و محبت» آن هیجانها را به ساحل آرام، کشانند و این امواج گذرا را دایمى و نهادى نشمرند و از آنها با همهى «دهشتانگیزى و شگفتآورى» به «بدگمانى و یأس در مورد صلاح فرزند» مبتلا نشوند. تصدیق مىکنیم که دشوار است؛ اما ممکن است و بىصبرى و عدم تحمل وضعى را موجب مىشود که همهى عمر فرزند را تهدید خواهد کرد.
پی نوشت :
(1) بمج، 16
(2) مس، 10.
و به نظر دیگر»10 تا 18 سالگى» است که مىتوان نسبت به نظر قبلى، آن را مخصوص دختران دانست. م - (رک: بمج، 41. (
در کتاب «لغات و اصطلاحات روانشناسى، نشریهى مدرسهى عالى دختران ایران، ص 10«مىنویسد:
نوجوانى دورهاى از زندگى است که از بلوغ، شروع مىشود و تا جوانى ادامه دارد و فرد آدمى در پایان این دوره، بالغ شناخته مىشود. آغاز و پایان این دوره، در جامعههاى مختلف متفاوت است
(3) مس، 10.
بحران نوجوانى در دختران، یک سال یا بیشتر پیش از پسران آغاز مىگردد.
(4) مس، 6 و 7.
(5) مس، 11.
(6) بمج، 41.
(7) بمج، 21.
(8) بازى فوتبال و رانندگى را اگر در نوجوانى آموخته باشید اگر در حین بازى یا رانندگى، اتفاقى رخ دهد، دست و پا خودبهخود و سریع به تناسب صحنه و لزوم امر، حرکت مناسب مىکنند و غالبا آن اتفاق را بىخطر مىگذارنند؛ در حالى که اگر در بزرگسالى آموخته باشید، ذهن، تا به فکر چاره افتد و فرمان لازم صادر کند، کار از کار گذشته است.
(9) دانایان کاردان، در این مورد عبارتند از: روان پزشکان - مددیاران اجتماعى - روانکاوان - افراد باتجربه در کار تعلیم و تربیت نوجوانان.
(10) از قبیل آن که تصور کند: دیگران دربارهى او حرف مىزنند و طعن مىکنند.
(11) بمج، 15 و 16.
(12) مس، 27 - 17.
(13) قبلا «بىزحمت بود و بار او بدوش خانواده» و حالا باید «خود متحمل زحمت خویش باشد و سر نزد دیگرى خم نکند.».
(14) گاهى میل مبارزه با «رسم کهنه و سنت قدیمى» او را به تلاش وامىدارد و چون حملهى عمومى دیگران را نسبت به خود، در نظر مىآورد هیجانى او را دست مىدهد که: میل او به مقاومت، مىپردازد و براى امکان درگیرى، گاه متوسل به استعمال الکل و دارو مىشود و گاه، پناهگاهى مىجوید، که در آنجا تخلیهى هیجان کند، و هم، او را که پناه گرفته چنان که هست، بپذیرد.
ناگفته نماند که چون نوجوان، احساس استقلال مىکند، امکان دارد همانندى با بزرگتران را بپسندد و در آن صورت، شدیدا «کهنهپرست و محافظهکار و طرفدار» مىشود و براى همانندسازى، هیجان دارد.
(15) هجوم به «فرهنگ اجتماع - مقررات مذهبى - قیود اخلاقى - محودیتهاى قانونى - سنتهاى قومى - نظامات محیطى و همهى منابع نصیحتگر و نظارت کننده نوعى جلوهى استقلالخواهى به صورت منفى است.»
این جلوهى استقلال در صورت مثبت، گاه ممکن است به صورت نمایش صفات «مردانگى یا زنانگى» باشد. پسر نوجوان مىخواهد به اندازهاى کافى «مرد- قوى - بزرگمنش» باشد و دختر نوجوان مىخواهد به اندازهى کافى «زن لایق - جذاب - ظریف» محسوب گردد.
(16) مثلا گاه براى اثبات شهامت و تهور خود، دست به کارهایى مىزند که اگر خلاف اجتماعى، یا خلاف اخلاقى است؛ مثلا: موهاى خود را بلند مىکند (اگر پسر است) و لباسهاى مخصوص مىپوشد و رفتارهاى هیپىگرى دارد.
(17) مثلا در برخورد اول با جنس مخالف، او را ترس و پریشانىخاطر، فرامىگیرد.
(18) چون نوجوان، میل شدید به کنجکاوى دارد اما قدرت «درست روى و درست نتیجهگیرى» ندارد، لذا دچار هیجان مىشود؛ احساس «نادرستى» نیز موجب «ناراحتى» و «شرم باطنى و از خود بیزارى» است.
(19) اینها همه، غیر از زیانهاى جسمى و فشارهاى عصبى آنان است که خود عاملى دیگر بر ناراحتى و بالنتیجه هیجان، خواهد بود.
(20) دختر نوجوان، از خود مىپرسد: «آیا قابلیت ازدواج دارد؟ مسؤولیتهاى زندگى را باید بپذیرد؟ آیا تولیدمثل کند؟ مادر شود؟ با قبول آن همه مشقتها و گرفتارىها...؟ و همهى خاطرههایى را که از مادر و کارهاى مادر و مشکلات مادر و رنجها و شادىهایش دارد؛ به یاد مىآورد و به همان تناسب گاه «خوشحال و شتابنده» است و گاه ملول و واخورده» مىباشد
(21) براى نوجوان وقتى زودرنج و حساس است «بیدارى و خواب» «تصور و گمان» به هم نزدیکاند و یک نوع تأثر و انفعال، ایجاد مىکنند. - م
عوامل زودرنجى در نوجوانان از قبیل: تبعیضات - احساس نقص بدنى - چاقى مفرط - لاغرى - رنگ پوست - مذهب - نژاد - وضع اقتصادى ناجور - حالات افراطى (مس، 16 به بعد).
منبع: گامی در مسیر تربیت اسلامی از کودکی تا بلوغ / دکتر رجبعلی مظلومی
سن نوجوانى بنا به نظر بعضى، قبل از بلوغ است و از نظر سن:
در پسران: 12 تا 14 سالگى.
در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر دیگرى، میان بلوغ و جوانى (یعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فیزیولوژى و هیجانى زودتر کامل مى شوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانىترین مرحله ى زندگى است این طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مى دهد، که او را دچار حیرت مى سازد.
نوجوانى، بحرانىترین هیجانى است که در اغلب موارد با بیمارى روانى، فاصلهاى زیاد ندارند. (4)
در نوجوانى، بعضى: داراى بحران - هیجان - تغییر و تحول شخصیتى و از نظر رفتارى، مرز شکن ولى باقاعدهاند.
و بعضى: آمادهى واپس زدن - عدم قدرت براى مواجهه با مشکلات و از نظر رفتارى، ناهنجار و بىهدف هستند.
علت:
نوجوان، مىخواهد به هویت شخصى و شغلى خود، شکل دهد و کمکم از والدین جدا شود و در عین حال، درصدد است که روابط جنسى و عشقى سالم نیز پیدا کند. در این مرحله تغییر و تحولات غدد مترشحهى داخلى، تغییرات هورمونى و اثرات متقابل حالات عاطفى بر یکدیگر، صورت مىگیرد و تا شخصیت نوجوان بالغ نشود، این هیجان ادامه دارد. نوجوان مىکوشد که «خود»، آقاى «خویش» شود و در قالب نهایى خود، شکل بگیرد لذا ممکن است همان فرزندى که تاکنون آرام و مؤدب و اعتماد کننده و دقیق بود، یک باره مهاجم و جسور و خودگرا و بىبند و بار شود. (5)
مختصات دورهى نوجوانى
در این دوره، تفاوت سنى و زمانى، بین ابتدا و انتهاى رشد طبیعى دختر و پسر، ملاحظه مىشود. تمایلات جنسى افزایش مىیابد. بین عقل و نفس مبارزه درمىگیرد. آن یک به تقوى مایل است و این به انجام هوس، پاىبند مىباشد و حاصل این نبرد، یا به سرکوبى میل و بروز زهد مىکشد و یا به اعمال آن میل مىرسد. اگر به تسلط بر نفس انجامید، اعتدال درونى تازهاى پیدا مىشود. و نیز عقل به ارزیابى عقاید والدین و مقایسهى آنها با گفتههاى محیط مىپردازد و اگر به حاصلى درست رسید، این حاصل نیز تعادلى نو را باعث مىگردد. در رفتار هم: هیجان فزونى مىگیرد؛ احساسات خودنمایى مىکنند؛ قدرت تخیل بالا مىرود؛ میل به قهرمان شدن و غرور، به کار مىافتد و کشمکشى بین ضعف گذشته و قوت تازه، درمىگیرد و بالاخره از این جهت نیز تعادلى پیش مىآید. (6)
در این دوره علاقه به امور فنى و تحصیل مهارت، در نوجوان بروز مىکند؛ البته رشد مهارت فنى در پسران بیش از دختران است. (7) (و این امر نیز با ارائهى کارهاى مختلف در صحنههاى دیدنى و تعلیمى، مىتواند تقویت شود و ضمنا موجب گردد که نوجوان از توجه به امور جنسى و سرگرمىهاى غلط و مانند آنها منصرف بماند و نیز درسى براى آینده و مشاغل اجتماعى خود گرفته باشد.
ناگفته نماند که: فراگیرى کار در نوجوانى، با فراگیرى آن در بزرگسالى فرق بسیار دارد؛ بدین توضیح که: وقتى در نوجوانى آموخته شد، اعضاى بدن و حتى دستگاه مغزى و نفسانى، تدریجا آن را «ملکهى وجودى خود» مىسازند و خودبهخود در موقع لزوم هر عضو وظیفهى خود را بىفرمان مخصوص، عملى مىکنند (8) و دقت، در متن وجودشان قرار مىگیرد و همان مجموعه، عنوان «مهارت» مىیابد؛ یعنى: یادگیرى با دقت، که عادت شود و به موقع لازم، ظهور کند، «مهارت واقعى» است.
در حالى که بزرگسالى، همیشه در حین انجام کار، فرمان مداوم مغزى لازم است و اگر کمترین بىتوجهى در میان آید، «عمل» تعطیل؛ یا ناجور خواهد شد و این فشار دائمى ذهنى، شخص را خسته و فرسوده مىکند.
به هر صورت، بهترین فصل آموزش فنون و تربیت اعضاى شخص، حتى تربیت چشم و سایر حواس او براى دقت و درک فنى، در زمان نوجوانى است و عالىترین معلم او «صحنههاى کارگاه و ارائهى ساختههاى دست نوجوانان هنرمند و صنعتکار و باتجربه» است).
هیجان و عصیان و عوامل آنها
ابتدا باید دانست که هر عمل ناروا که از نوجوان ظاهر شود، نباید به حساب عصیان او گذارد؛ زیرا غالبا آن عمل، موقت و به اصطلاح «از روى شیطنت» است و ریشهاى نفسانى و عمیق ندارد و براساس «دیگر آزارى و زیانخواهى» نیست... و آنگاه «عملى» از او باید مورد ایراد قرار گیرد که مکرر صورت گیرد و جنبهى «صفتى و سیرتى» یافته باشد.
زیرا از نظر چارهجویى نیز این دو با هم تفاوت دارند:
نوع موقت یا معلول شیطنت را باید تحمل کرد تا آرام گیرد و از آن درگذرد؛ ولى نوع ریشهدار و سیرتى آن را باید از «دانایان» (9) مدد گرفت و به پیشگیرى یا معالجه پرداخت.
اقدامات زیانبخش نوجوان، عبارتند از:
1- اعمال مکرر بزه (دزدى - خرابکارى - استعمال مکرر الکل یا دارو).
2- اعمال جنسى تعمدى (روسپىگرى و آبستنى در دختران - و کژخویى و همجنسبازى در پسران و نظیر اینها).
3- عدم انجام تکالیف درسى (به مدت طولانى - با وجود استعداد و هوش کافى).
4- آشفتگى خلقى مداوم (افسردگى - بىخوابى - بىاشتهایى - میل به خودکشى.)
5- گوشهگیرى متوالى (بىعلت خارجى و با کاهش کارآمد بودن فرزند و بهرهى او).
6- ظهور نشانههاى بیمارى روانى (توهم - هذیان - بدبینى (10) و خیال بافى). (11)
چنان که گفتیم، بدان شرط که: هر کدام از این موارد، مکرر صورت گیرد و آن تکرار، حالى از ریشهدار بودن قضیه در درون فرزند باشد؛ تا اقدامى عصیانى و قابل پیشگیرى بشمار آید.
عوامل هیجان: مختلفاند بدین قرار: (12)
1- اصل انتقال از «کودکى» به هواى وصول به «حد بلوغ» که تفاوت فاحش این دو صحنه، در او موجب هیجان مىگردد. (13)
2- استقرار استقلال - که بر اثر میل به خودنمایى، گاه به طور اغراقآمیز علیه «حکومت والدین و قدرتهاى موجود در محیط خود» ابراز عصیان مىکند (14) و در نهان و باطن، بدان تعرض نیز موافق نیست.
3- کشش جنسى - که حال تهاجم را غالبا موجب مىشود (تهاجم به هر چه در مقابل او مانع ایجاد مىنماید (15) و مایل است که قدرت خود را در معرض نمایش و آزمایش گذارد.)
4- عدم اطمینان نسبت به بزرگتران - او که قبلا پدر و مادر را مدل عالى مىشمرد و سعى مىکرد که خود را همانند آنان بسازد، در این مرحله، گاه تصورى براى او پیدا مىشود که گوید:
«والدین مىخواهند تو را با نازکشى و مهرورزى، دائما محکوم خود سازند و بردهى خویش کنند».
همین تصور در او بىاعتمادى ایجاد مىکند و وى را از خانواده، گریز مىدهد.
5- میل شدید به انجام کارهاى مخصوص بزرگتران؛ در عین حال که نمىخواهد خود را مقلد و دست پرورد آنان، معرفى کند.
(دوام این کشاکش درونى، تا زمانى است که شخصیت نوجوان، در قالب نهایى خود، شکل نگرفته است).
6- کوشش براى مقبول قرار گرفتن - با این تفاوت که غالبا راه مثبت و معقول را برنمىگزیند و مىخواهد با اعمال خارقالعاده، توجهات را به خود جلب کند. (16)
7- بازتاب «خودپرسى» و «نگران آینده بودن» در اواخر نوجوانى؛ از خود مىپرسد: مفهوم زندگى چیست؟ خود او در زندگى چه نقشى دارد؟ چه راهى براى توفیق در آن نقش برگزیند؟ اگر چند راه هست کدام بهتر است؟ معلوم نیست که من بىمانع باشم (لذا بدگمان مىشود)؛ اصولا وقتى پایان حیات مرگ است، ابتدا و متن زندگى هم ارزش کوشیدن و جوشیدن ندارد؛ همه پوچ است.
(اگر پایان هستى مرگ نیست، چیست؟ چه کسى مىداند؟ چگونه مىتوان درستى آن را فهمید؟...)
8- میل به زناشویى؛ پسران را سؤالهایى از همسر داشتن نیز به هیجان درمىآورند، دختران نیز نوع دیگر مىاندیشند: چگونه بودن خوب است. مادرى؟ یا زنى هنرمند و مؤثر؟ یا مخلوطى از این دو؟
شغلى در خارج خانه داشته باشد؟ یا پرورش کودک را عهدهدار شود؟
9- خدمت سربازى - فکر مىکند که «بروم، مممکن است کشته شوم» علاوه بر این نوجوانى که از اطاعت والدین هم، خود را بازمىداشت چگونه فرمان دستگاه نظامى را با آن همه خشونت خواهد پذیرفت؟
به هر حال این سؤال و جوابها نیز هیجانى را باعث مىگردد.
10- هیجان، به علت احساس گناه - نوجوان از نظر بدنى، قریبا بالغ مىشود؛ در حالى که از نظر روانى هنوز نابالغ است و لذا جنبهى جسمى او وى را به فعالیت جنسى، استعمال الکل و مواد دیگر کیفى مىکشاند ولى به محض این که اولین برخورد، صورت مىگیرد (17) ناراحتى (به علت احساس گناه)، منجر به نفرت از خود (18) مىشود.
11- ابتلا به استمنا، (در پسران) و استشها، (در دختران) که تدریجا نابسامانى روانى را موجب مىگردد و احساس «عدم کفایت» و «خجالت» مىکند و روى به عزلت «مىآورد». (19)
12- قاعدگى ماهانه (در دختران) - که او را با افکارى خاص و «خودپرسى» (20) در عین بىاطلاعى و بىتجربهگى» مواجه مىکند و نتیجهاش هیجانى است که گاه به علت «ترس و وازدگى و حیرت» است و گاه به علت شدت رغبت و شتابزدگى مىباشد.
13- حساسیت زیاد و زودرنجى - نوجوان بیشتر و زودتر از دیگران متأثر مىشود و «زودشکن» است؛ خواه عامل آن واقعى باشد یا تصورى.(21)
موارد بالا، آنهایى است که باید با ابراز تحمل، در عین «بیدارى و نظارت و راهنمایى و محبت» آن هیجانها را به ساحل آرام، کشانند و این امواج گذرا را دایمى و نهادى نشمرند و از آنها با همهى «دهشتانگیزى و شگفتآورى» به «بدگمانى و یأس در مورد صلاح فرزند» مبتلا نشوند. تصدیق مىکنیم که دشوار است؛ اما ممکن است و بىصبرى و عدم تحمل وضعى را موجب مىشود که همهى عمر فرزند را تهدید خواهد کرد.
پی نوشت :
(1) بمج، 16
(2) مس، 10.
و به نظر دیگر»10 تا 18 سالگى» است که مىتوان نسبت به نظر قبلى، آن را مخصوص دختران دانست. م - (رک: بمج، 41. (
در کتاب «لغات و اصطلاحات روانشناسى، نشریهى مدرسهى عالى دختران ایران، ص 10«مىنویسد:
نوجوانى دورهاى از زندگى است که از بلوغ، شروع مىشود و تا جوانى ادامه دارد و فرد آدمى در پایان این دوره، بالغ شناخته مىشود. آغاز و پایان این دوره، در جامعههاى مختلف متفاوت است
(3) مس، 10.
بحران نوجوانى در دختران، یک سال یا بیشتر پیش از پسران آغاز مىگردد.
(4) مس، 6 و 7.
(5) مس، 11.
(6) بمج، 41.
(7) بمج، 21.
(8) بازى فوتبال و رانندگى را اگر در نوجوانى آموخته باشید اگر در حین بازى یا رانندگى، اتفاقى رخ دهد، دست و پا خودبهخود و سریع به تناسب صحنه و لزوم امر، حرکت مناسب مىکنند و غالبا آن اتفاق را بىخطر مىگذارنند؛ در حالى که اگر در بزرگسالى آموخته باشید، ذهن، تا به فکر چاره افتد و فرمان لازم صادر کند، کار از کار گذشته است.
(9) دانایان کاردان، در این مورد عبارتند از: روان پزشکان - مددیاران اجتماعى - روانکاوان - افراد باتجربه در کار تعلیم و تربیت نوجوانان.
(10) از قبیل آن که تصور کند: دیگران دربارهى او حرف مىزنند و طعن مىکنند.
(11) بمج، 15 و 16.
(12) مس، 27 - 17.
(13) قبلا «بىزحمت بود و بار او بدوش خانواده» و حالا باید «خود متحمل زحمت خویش باشد و سر نزد دیگرى خم نکند.».
(14) گاهى میل مبارزه با «رسم کهنه و سنت قدیمى» او را به تلاش وامىدارد و چون حملهى عمومى دیگران را نسبت به خود، در نظر مىآورد هیجانى او را دست مىدهد که: میل او به مقاومت، مىپردازد و براى امکان درگیرى، گاه متوسل به استعمال الکل و دارو مىشود و گاه، پناهگاهى مىجوید، که در آنجا تخلیهى هیجان کند، و هم، او را که پناه گرفته چنان که هست، بپذیرد.
ناگفته نماند که چون نوجوان، احساس استقلال مىکند، امکان دارد همانندى با بزرگتران را بپسندد و در آن صورت، شدیدا «کهنهپرست و محافظهکار و طرفدار» مىشود و براى همانندسازى، هیجان دارد.
(15) هجوم به «فرهنگ اجتماع - مقررات مذهبى - قیود اخلاقى - محودیتهاى قانونى - سنتهاى قومى - نظامات محیطى و همهى منابع نصیحتگر و نظارت کننده نوعى جلوهى استقلالخواهى به صورت منفى است.»
این جلوهى استقلال در صورت مثبت، گاه ممکن است به صورت نمایش صفات «مردانگى یا زنانگى» باشد. پسر نوجوان مىخواهد به اندازهاى کافى «مرد- قوى - بزرگمنش» باشد و دختر نوجوان مىخواهد به اندازهى کافى «زن لایق - جذاب - ظریف» محسوب گردد.
(16) مثلا گاه براى اثبات شهامت و تهور خود، دست به کارهایى مىزند که اگر خلاف اجتماعى، یا خلاف اخلاقى است؛ مثلا: موهاى خود را بلند مىکند (اگر پسر است) و لباسهاى مخصوص مىپوشد و رفتارهاى هیپىگرى دارد.
(17) مثلا در برخورد اول با جنس مخالف، او را ترس و پریشانىخاطر، فرامىگیرد.
(18) چون نوجوان، میل شدید به کنجکاوى دارد اما قدرت «درست روى و درست نتیجهگیرى» ندارد، لذا دچار هیجان مىشود؛ احساس «نادرستى» نیز موجب «ناراحتى» و «شرم باطنى و از خود بیزارى» است.
(19) اینها همه، غیر از زیانهاى جسمى و فشارهاى عصبى آنان است که خود عاملى دیگر بر ناراحتى و بالنتیجه هیجان، خواهد بود.
(20) دختر نوجوان، از خود مىپرسد: «آیا قابلیت ازدواج دارد؟ مسؤولیتهاى زندگى را باید بپذیرد؟ آیا تولیدمثل کند؟ مادر شود؟ با قبول آن همه مشقتها و گرفتارىها...؟ و همهى خاطرههایى را که از مادر و کارهاى مادر و مشکلات مادر و رنجها و شادىهایش دارد؛ به یاد مىآورد و به همان تناسب گاه «خوشحال و شتابنده» است و گاه ملول و واخورده» مىباشد
(21) براى نوجوان وقتى زودرنج و حساس است «بیدارى و خواب» «تصور و گمان» به هم نزدیکاند و یک نوع تأثر و انفعال، ایجاد مىکنند. - م
عوامل زودرنجى در نوجوانان از قبیل: تبعیضات - احساس نقص بدنى - چاقى مفرط - لاغرى - رنگ پوست - مذهب - نژاد - وضع اقتصادى ناجور - حالات افراطى (مس، 16 به بعد).
منبع: گامی در مسیر تربیت اسلامی از کودکی تا بلوغ / دکتر رجبعلی مظلومی
- ۹۳/۱۲/۲۴