معیارها و ملاکهای ازدواج
معیارها و ملاکهای ازدواج
مقدمه
مهمترین مسئلهای که هر جوان در طول زندگی با آن روبهرو است، مسئلة انتخاب شریک زندگی است. بیشترین مشکلاتی که در زندگی خانوادگی بهوجود میآید، به خطای انتخاب و عدم سنخیت و کفویت همسران برمیگردد. در انتخاب همسر باید توجه داشته باشیم، میخواهیم کسی را انتخاب کنیم که یک عمر در کنار او زندگی کنیم. نباید این مسئلة مهم از روی احساسات و بدون دقت و مشورت انجام گیرد، زیرا اگر انسان با همسری شایسته، مناسب و هماهنگ ازدواج نکند، کارش بسیار مشکل خواهد بود. مبادا با خود بگوید: فعلاً ازدواج میکنم و اگر در آینده نتوانستیم با هم زندگی کنیم، میتوانیم از هم جدا شویم
معیارها و ملاکهای ازدواج
مقدمه
مهمترین
مسئلهای که هر جوان در طول زندگی با آن روبهرو است، مسئلة انتخاب شریک
زندگی است. بیشترین مشکلاتی که در زندگی خانوادگی بهوجود میآید، به خطای
انتخاب و عدم سنخیت و کفویت همسران برمیگردد. در انتخاب همسر باید توجه
داشته باشیم، میخواهیم کسی را انتخاب کنیم که یک عمر در کنار او زندگی
کنیم. نباید این مسئلة مهم از روی احساسات و بدون دقت و مشورت انجام گیرد،
زیرا اگر انسان با همسری شایسته، مناسب و هماهنگ ازدواج نکند، کارش بسیار
مشکل خواهد بود. مبادا با خود بگوید: فعلاً ازدواج میکنم و اگر در آینده
نتوانستیم با هم زندگی کنیم، میتوانیم از هم جدا شویم.
برای
انتخاب همسر باید معیارهایی داشته باشیم؛ یعنی دختر و پسر، باید ملاکها و
میزانهایی داشته باشند و بدانند چه همسری، با چه مشخصات و چه صفاتی
میخواهند؟
از اینجاست که اهمیت شناخت
معیارها و ملاکهای مناسب ازدواج برای جوانان مطرح میشود و آنها تشنة
یافتن منبعی برای شناخت این معیارها میشوند. با توجه به این نیاز اساسی،
در اینجا مجالی یافتیم تا در رابطة با مهمترین و اساسیترین معیارها و
ملاکهای یک همسر خوب برای ازدواج سخن بگوییم.
معیارها و ملاکهای انتخاب همسر
در
یک جمعبندی کلی، معیارها و ملاکهای انتخاب همسر مناسب (یعنی همسری که
شما را در رسیدن به اهداف ذکرشده برای ازدواج یاری دهد و شما نیز برای
رسیدن او به خواستهها و نیازهایش باید تلاش کنید) دو نوع است:
آنهایی که رکن و اساس هستند و برای رسیدن به یک زندگی سعادتمندانه نقش بسزایی دارند؛
آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملترشدن زندگیاند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند.
عوامل دستة اول را میتوان در موارد زیر گنجاند:
کفویت؛
شرایط اقتصادی؛
ویژگیهای جسمی (زیبایی) و روحی؛
سن؛
شرایط شخصیتی (درونگرا، برونگرا، مکانکنترل بیرونی، مکانکنترل درونی، شخصیت قربانی)
دوست داشتن؛
عامل اصلی و سرنوشتساز در دستة اول کفویت است که بهصورت اجمالی به بررسی آن میپردازیم.
«کفو» در لغت بهمعنای نظیر و شبیه است و در ازدواج بهاین معناست که میان زن و شوهر باید تا حدی شباهت وجود داشته باشد
زن
و شوهری که میخواهند عمری را با هم زندگی و برای تربیت فرزندانی سالم و
صالح کوشش و همکاری کنند، باید با یکدیگر توافق و همتایی و همانندی نسبی
داشته تا مجذوب یکدیگر شوند و بتوانند نیازهای جسمی و روحی یکدیگر را درک و
به آن پاسخ گویند. بهعنوان مثال، تحصیلات مشابه باعث همگونی میشود. زیرا
تحصیلات نزدیک به هم، گاه نتیجة تشابه درجة هوش افراد است. از طرفی تفاوت
در سطح تحصیلات، تفاوتهای عمدهای در جهانبینی و نگرش افراد ایجاد
میکند. آیا فردی که تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس تجربه کرده و
افکار و عقایدش بهطور خاصی منطبق با محیط و فضای خاص تحقیقاتی دانشگاهی
است و آموخته است افکار انتزاعی خود را در برخوردها فعال نگهدارد و برای هر
چیز دلیلی بطلبد، با فردی که دارای بهرة هوشی طبیعی و دارای تحصیلات مثلاً
در مقطع راهنمایی است یکسان خواهد بود؟ آیا رفتارها، نحوة سخنگفتنها،
نشست و برخواستها، معاشرتهای اجتماعی، تواناییهای متفاوت و مهارتهای
لازم برای یک زندگی مشترک موفق و همچنین کفویت در سن و بسیاری موارد مشابه و
تأثیرگذار در زندگی بشری تحت تأثیر مستقیم آموزشهای ناشی از میزان
تحصیلات نیست؟
در جاهلیت قبل از
اسلام، قشربندی قبیلهای و پایگاه و طبقة اجتماعی، ملاک همة ارزشها و
وصلتها شمرده میشد و بر همین اساس، ازدواج صورت میگرفت و کفویت به
همانندی و همتایی طبقاتی و قبیلهای تفسیر میشد. پیامبر اعظم
اسلامصلیاللهعلیهوآله برای شکستن این پندار و جلوگیری از انحرافها
«اسلام» و «ایمان» را بهعنوان شرط بایسته و لازم در امر ازدواج معرفی و
بقیة شروط کفویت را زیرمجموعة آن بیان کردند.
درواقع،
میتوان گفت که ازدواج نوعی ترکیب بین دو انسان است، یک مرد و یک زن.
همانطور که در ترکیبات شیمیایی دو عنصری که با هم ترکیب میشوند هرقدر از
نظر هویت وجودی به یکدیگر نزدیکتر باشند ترکیب آن دو استوارتر و عمیقتر
انجام خواهد شد و اگر بین دو عنصر تقارن و پیوندی نباشد، ترکیب آن دو سست و
لرزان بوده و پس از زمان کوتاهی از بین خواهد رفت، در ازدواج هم با توجه
به تفاوتهایی که میان زن و مرد وجود دارد، به هر میزان زمینههای اشتراکی
و یکسانی بین آنها بیشتر باشد، ازدواج آن دو استوارتر و محکمتر خواهد
بود و بالعکس. پس اساس کار در روابط میان زن و شوهر، تناسب و هماهنگی میان
آن دو است و باید به اصل کفویت و همانندی در ابعاد مختلف آن از جمله:
کفویت و همخوانی در ایمان و عقاید مذهبی؛
کفویت در اخلاق؛ تناسبات خانوادگی از نظر: اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی؛
کفویت ادراکی و تحصیلی؛
کفویت نگرشی؛
کفویت از نظر هوش؛
تناسب سیاسی و اجتماعی.
توجه خاص و ویژهای مبذول داشت.
کفویت در ایمان و عقاید مذهبی
بیشک
تقوای زن و شوهر و وجود تناسب مذهبی، مهمترین عامل مؤثر بر گزینش همسر و
تضمینکنندة سلامت و موفقیت در ازدواج است و بهرغم تحولات اجتماعی جدید و
فردگرایی در روزگار ما، تأثیر باورهای مذهبی بر رفتار و گفتار زن و شوهر
قابل توجه است و همواره و در همهجا بر رفتار و گفتار همسران مؤثر بوده
است. پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به فرد مسلمانی که قصد ازدواج داشت،
فرموند:
علیک بذات الدین
بر تو باد که همسر دیندار بگیری[1]
البته
منظور از کفویت در ایمان این است که دو طرف بایستی در میزان دینداری، نوع
نگاه به اعتقادات، سختگیری، وسواس یا اعتدال در امور دینی و... متناسب
باشند. چهبسا در برخی از موارد دیده میشود که دو فرد با ایمان بهدلیل
اختلاف فاحش در نوع نگاهشان به مسائل دینی، دچار مشکلات عدیدهای در زندگی
مشترک میشوند.
درهرصورت، میزان
پایبندی به اعتقادات دینی و باورهای مذهبی نقش مهمی در استحکام و پایداری
ازدواج و خانواده ایفا میکند. دختر و پسری که بهرغم اختلاف در اعتقادات
دینی با یکدیگر ازدواج میکنند، با مشکلات متعددی در زمینة تربیت فرزندان،
شیوة زندگی، فعالیتهای اوقات فراغت، نوع روابط و معاشرتها و لباس پوشیدن
روبهرو میشوند، زیرا عقاید دینی، بخش مهمی از فرهنگ و ذهنیت یک فرد را
تشکیل میدهند. اختلاف سلیقه در مورد چاشنیها و یا نوع غذاخوردن و لباس
پوشیدن از موارد سطحی است؛ درحالیکه، اختلاف عقیده دربارة سنتهای دینی و
فرهنگی اهمیت خاصی دارد.
اهمیت ایمان از دو جهت اصلی قابل بررسی است:
شخص باایمان بهمیزان قدرت ایمان خود و بهعلت ارتباط قلبی با خدا و
برخورداری از یک نیروی کنترلکنندة درونی، فردی قابل اعتمادتر است و
بههمیندلیل در بسیاری از موارد از لغزشها، انحرافها و ارتکاب اعمال
خلاف دوری میکند. همچنین این افراد در پیشگاه خدا تعهد قلبی داشته و در
برابر دیگران نیز به تعهدات خود عمل میکنند و میتوان به قول و تعهد آنها
در امر ازدواج اعتماد کرد.
افراد
باایمان بهعلت اینکه از نظام اعتقادی و ارزشی واحدی پیروی میکنند، دارای
بینشها، گرایشها و سلیقههای کموبیش یکسانی هستند. زن و شوهری که هر دو
در مکتب دین تربیت یافتهاند، اگرچه از قبل همدیگر را نمیشناختند، اما در
موارد اساسی نقاط مشترک فراوانی دارند. اینگونه افراد در مواردی هم که
دچار اختلاف میشوند، میتوانند با مراجعه به تعالیم دینی که مورد قبول هر
دو است به وحدت نظر برسند و این بهترین و مطمئنترین وسیله برای تضمین
سعادت در پیوند زناشویی است.
بهطور کلی،
ایمان مذهبی از دو راه مهم بر ثبات و استحکام خانواده تأثیر میگذارد. نخست
از راه تقویت و تحکیم مبانی اخلاقی فرد که از نتایج آن، ایجاد یک عامل
کنترل درونی است که از توسل شخص به اقدامات ظالمانه جلوگیری میکند. امام
حسن مجتبیعلیهالسلام میفرمایند: «دختر خویش را به ازدواج شوهر متدین و
پرهیزگار درآورید زیرا چنین شخصی اگر دخترتان را دوست بدارد او را اکرام
میکند و چنانچه او را نپسندد به وی جفا و ستم روا نخواهد داشت.»[2]
راه
دوم عبارت است از تأثیر ایمان مذهبی در معنابخشیدن به زندگی و ایجاد حس
رضایت در افراد. بدون شک از عوامل اصلی اختلاف در خانواده، توقعات فزاینده و
آرمانگرایانة زوجهای جوان از زندگی مشترک است که برآوردهنشدن آنها،
باعث احساس نارضایتی و درنتیجه کوشش نامعقول و نسنجیده در جهت تغییر وضع
موجود به وضع مطلوب است. افزون بر آن، بروز نابسامانیهای اقتصادی، فرهنگی
و... روابط زناشویی را به روابطی شکننده و ناپایدار تبدیل میکند. این در
حالی است که ایمان به وعدههای الهی، مؤثرترین عامل در جهت ایجاد حس رضایت و
امید به آینده و درنتیجه، سازگاری با ناملایمات و دشواریهای زندگی است.
بر پایة همین ملاحظات است که روایات اسلامی در مقام معرفی معیارهای گزینش
همسر، توجه خاصی به عوامل دینداری، پرهیزکاری و اخلاق دارد.
با
توجه به این شرایط، زندگی در کنار یک دیندار آرامش بیشتری به انسان میدهد
و همانگونه که قبلاً اشاره شد یکی از اهداف مهم ازدواج رسیدن انسان به
آرامش است. برای نیل به این هدف باید توجه داشت که تا فرد خودش به آرامش
نرسیده باشد، نمیتواند همسر خود را به این سو سوق دهد. اینجاست که موضوع
ایمان بیشتر معنا مییابد. ایمان از واژه «امن» گرفته شده است و در روایات
اسلامی آمده که اگر کسی ایمان داشته باشد، آرام است.
البته
نکتة بسیار مهم در اینجا این است که برخی ایمان را با تدین ظاهری برابر
میدانند. امام رضاعلیهالسلام در این رابطه میفرمایند: «ایمان فرد به حجم
نماز و روزههایش شرکت در محافل مذهبی نیست بلکه به صداقت و امانتداری
اوست.»
بنابراین، باید توجه داشت که
دینداری افراد صرفاً به خواندن نماز و پارهای آداب ظاهری سنجیده نمیشود،
زیرا برخی این امور را از سر عادت و نه برای بندگی و اطاعت خدا انجام
میدهند. بلکه دینداری را بهوسیلة امانتداری، وفای به عهد و صداقت،
اجتناب از مال حرام، اخلاق نیکو، تقید به امر به معروف و نهی از منکر،
رعایت حقوق دیگران، اجتناب از ظلم و تعدی و... میتوان تشخیص داد.
امام
صادقعلیهالسلام میفرمایند: «به نماز و روزة مردم فریب نخورید، زیرا برخی
از مردم به نماز و روزه عادت کردهاند، آنچنان که از ترک آن ناراحت
میشوند.»
کفویت در اخلاق
اخلاق
هر انسانی تأثیر مستقیم بر زندگی او دارد. این تأثیر در محیط خانواده
محسوستر و نقشآفرینتر است؛ زیرا مسائل عاطفی در خانواده بر مسائل دیگر
غلبه دارد و محیط خانواده بـیشتر بـر مـبنای خصوصیات اخلاقی اعضای آن شـکـل
مـیگـیـرد تـا عـوامـل دیـگر. اگر اعضای خانواده از اخلاقی نیکو بهرهمند
باشند، محیط خـانـواده تـبدیل به بهشتی سرورانگیز میشود و چنانچه به
بداخلاقی خو گرفته باشند، همواره خود را در جهنمی سوزان گرفتار خواهند دید.
پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموند:
اذا جاءکم من ترضون خُلقه و دینه فزوّجوه و ان لا تفعلوا تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر
با کسی که اخلاق و دینش مورد پسند باشد، ازدواج کنید. اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین بهوجود خواهد آمد»[3]
فردی از امام رضاعلیهالسلام سؤال کرد: «برای دخترم خواستگاری آمده که بداخلاق است. آیا دخترم را به او بدهم؟» حضرت فرموند:
لا تزوّجه ان کان سیئی الخُلق
اگر بد اخلاق است، دخترت را به او نده.»[4]
هـمـسرِ
بداخلاق و ناسازگار، مایة غم و اندوه و کدورت شده و طراوت و شادابی را از
آدمی میرباید. حسینبن بشار یکی از یاران امام هشتم علیهالسلام دخـتـری
داشـت و یـکـی از خـویشانش که اخلاق نیک نداشت، از دختر او خواستگاری کرد.
وی نـامـهای برای حضرت رضا علیهالسلام نوشت که چنین فردی برای خواستگاری
دخترم آمده، آیا جواب مثبت بدهم یا جواب منفی؟ حضرت رضا علیهالسلام در
پاسخ نوشتند:
لا تُزَوِّجْهُ اِنْ کانَ سَیی ءَ الْخُلْقِ
اگر (خواستگار) بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او درنیاور[5]
پیامبر گرامیصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم دعا میفرمودند که:
اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُبِکَ... مِنْ زَوْجَةٍ تُشیبُنی قَبْلَ اَوانِ مَشیبی
خدایا، به تو پناه میبرم از همسری که قبل از رسیدن پیری، پیرم کند.
زندگی
مشترک زناشویی، دارای فراز و نشیبهایی است که برخورد صحیح با آنها نیاز
به روحـیـهای قـوی و اخـلاقـی پسندیده دارد. زن و مرد اگر از این مزیت
بهرهای نداشته باشند، نـمـیتـوانند با تفاهم و همکاری متقابل، بر مشکلات
زندگی چیره شده، بار سنگین آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر یک از طرفین
از اخلاقی نیکو و رفتاری شایسته برخوردار نباشد، طرف دیگر هرچند خوشاخلاق
هم باشد، زندگی به کامش تلخ خواهد شد. از آنـجـا کـه اصـلاح صـفـات
نـاپـسند، همچون لجاجت و یکدندگی، تکبر نسبت به همسر، بیادببودن،
بیوفایی، کینهتوزی، سوءظن داشتن، سبکی و هرزگی، کمظرفیتی و بیتابی،
بیمحبتبودن، بدچشمی و... در صورت ریشهداربودن، نیاز به تلاش طاقتفـرسـا
و زمـانـی طـولانـی دارد، باید از همان ابتدا به صفات اخلاقی همسر توجه
کرد، تا در سایة انتخاب همسری خوشاخلاق، زندگی سعادتمندانهای پیریزی
شود.
نکتة قابل توجه این است که صفات
پسندیدة اخلاقی نیز ممکن است در افراد متفاوت دارای شدت و ضعف باشد. لذا هر
فردی باید متناسب با تعاریف خود از این مفاهیم اخلاقی، همسری شایسته
انتخاب کند تا مبادا تفاوت در این امور به اختلافات زندگی دامن زند. در
محیط خانوادگی، زن و مرد هر دو باید اصول اخلاقی از قبیل نرمی و ملایمت،
گذشت و سازگاری و عفو و اغماض را رعایت کنند و هرگاه یکی از آنها دچار لغزش
و اشتباه شود، بلافاصله عذرخواهی کند و از ستیزهجویی و جدال جداً خودداری
کند، زیرا ستیزهجویی صمیمیتها را از بین برده، دشمنی و نفاق را جایگزین
آنها میکند. بدیهی است که طرف مقابل هم باید عذر و پوزش شخص خطاکار را
پذیرا شود.
تناسبات خانوادگی
یکی
از اساسیترین معیارها برای انتخاب همسر اعم از زن و مرد، اصالت خانوادگی
است. کلمة اصالت از اصل گرفته شده و اصل بهمعنای ریشه است. یعنی دختر و
پسر از خانوادههایی باشند که دارای اصل و ریشه هستند.
دختر
و پسر باید در خانوادههایی پرورش یافته باشند که در آنها پدر و مادر
عاقلانه و دلسوزانه با همة وجود در رشد و تعالی فرزند کوشیده باشند، نه
خانوادههایی که زن و مرد، خانه و کودکان را به حال خود رها کرده و
بهدنبال تفریح و خوشی خود بودهاند و یا مردانی که بدون دلیل موجه، همسران
متعددی گرفتهاند و فرزندانشان را به حال خود رها کردهاند.
در
خانوادههای اصیل، پدران و مادران میکوشند از نظر اخلاقی و رفتاری برای
فرزندان خود نمونه و الگو باشند و بدون تردید پدر و مادر صالح از نظر ارثی
نیز سرمایههای بسگران بهایی را به فرزندان خود انتقال میدهند. دختر و
پسری که در یک خانواده اصیل رشد مییابند، سجایای اخلاقی را از پدر و مادر
خود به ارث میبرند و در برخورد با دشواریها و سختیهای زندگی هرگز از
جادة درستی و راستی خارج نمیشوند. بهعبارتدیگر، پایبندی به آبرو و
حیثیت، آنان را از انحراف باز میدارد.
بنابراین،
معقول نیست که انسان در مسئلة انتخاب همسر بگوید: «من میخواهم با خود فرد
ازدواج کنم و کاری به خانواده و خویشاوندان و فامیل او ندارم» زیرا:
این فرد جزئی از همان خانواده و فامیل است و مسلماً بسیاری از صفات
اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل از راه وراثت، تربیت، محیط و
عادات به این فرد منتقل شده است؛
بدنامی و خوشنامی آنان تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگی فرد تأثیر میگذارد؛
صفات و خصوصیات آنها در فرزندان آینده تأثیر میگذارد، همانطورکه در
اسلام هم تأکید شده، دربارة سابقة خانوادگی همسر، تحقیق لازم صورت گیرد و
بهخصوص، مراتب ایمانی و اخلاقی آنها در نظر گرفته شود و نیز تا حد امکان،
همسر از خانوادهای پاک و عفیف انتخاب شود. این اصالت خانوادگی در نحوة
زندگی جدید و در نسل بعد نیز تأثیر دارد. اگر نطفه، که متأثر از خصایص
وراثتی والدین است، ناسالم باشد، دیگر امیدی به اصلاح فرزند نیست.
پیامبرصلیاللهعلیهوآله فرمودند:
انظر فی أی شی تضع ولدک فان العرق دساس
نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار میدهی، زیرا نطفه و ژنها و خصوصیات ارثی، خواهناخواه منتقل میشود و تأثیر میگذارد.[6]
لذا لازم است که جوان قبل از ازدواج درخصوص خانوادة شریک انتخابی خویش پاورقی به موارد زیر توجه داشته باشد:
تناسب اجتماعی
در
این تناسب باید ارتباطات و رفتوآمدهای خانوادگی، شهرت اجتماعی، رفتارهای
اجتماعی و... خانواده مدنظر قرار گیرد. همچنین باید طبقة اجتماعی فرد مورد
نظر را با طبقة اجتماعی خانوادة خود مقایسه کنیم. اگر در این زمینه میان
دو خانواده تفاوت زیادی وجود داشته باشد، احتمال بروز اختلاف و ناپایداری
در ازدواج قابل پیشبینی است. اختلاف طبقاتی خانواده، بسیاری از مسائل و
مشکلات را برای زوجین فراهم میکند. پس منطقی است که افراد با کسی ازدواج
کنند که از نظر طبقه و پایگاه اجتماعی در یک سطح قرار دارند.
مثلاً
فرض کنید کسی که در طبقة اجتماعی پایین زندگی کرده است با فردی از طبقة
بالا یا اشرافی ازدواج کند. در این صورت فرد پس از مدتی بهعلت تناسب
نداشتن طبقاتی، معاشرتی، رفتاری و... با همسر و خانوادهاش، در مقابل آنها
احساس حقارت کرده و این مطالب کمکم وارد زندگی افراد شده و زندگی را پر از
مخاطره و درگیری میکند و پس از مدتی باعث دوری قلبهای افراد خانواده از
هم میشود، که درنهایت یا از هم جدا میشوند و یا به ادامه یک زندگی
مکانیکی بدون روح در کنار یکدیگر ادامه میدهند.
تناسب مالی و اقتصادی
طرفین
ازدواج نباید از دو طبقة مختلف اقتصادی باشند وضعیت مالی و مادی
خانوادهها باید برابر بوده و تفاوت زیادی نداشته باشد. رعایت این موارد هم
دربارة زن و هم دربارة مرد صدق میکند.
بدون
شک تفاوت در اقتصاد خانوادهها در نوع نگرش، رفتار و چگونگی عملکرد افراد
تأثیر بسزایی میگذارد. هرچند که در بسیاری از موارد بین وضعیت اقتصادی و
پایگاه اجتماعی افراد رابطة مثبتی وجود دارد و اگر پایگاه اجتماعی خانوادة
همسر آیندهتان را بررسی کنید به وضعیت اقتصادی آنها هم پی میبرید، اما در
بسیاری از موارد مشاهده شده، بهرغم اینکه خانوادهای از پایگاه اجتماعی
خوبی در جامعه برخوربوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی
نبودهاند. بههمیندلیل، توصیه میشود که وضعیت مالی خانواده همسر بهصورت
جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد.
بعضاً
مشاهده شده که علت جداییها و طلاقها و برخی اختلافات، تناسب مالی نداشتن
دو خانواده است. برای درک بهتر موضوع فرض کنید که یک دختر جوان در
خانوادهای با درآمد بالا زندگی میکند و بدون هیچ محدودیتی پول خرج میکند
و هر آنچه را که میبیند میخرد و به انواع مسافرتهای پرهزینه میرود
و... با پسری ساده و قناعتپیشه از یک خانوادة کاملاً متوسط ازدواج کند،
اگر آنها بدون شناخت نسبت به شرایط مالی طرف مقابل اقدام به چنین کاری کرده
باشند و خود را برای زندگی کاملاً متفاوت با گذشته آماده نکرده باشند،
دچار برخی اختلافات و ناراحتیها و گاه جداییها میشوند. مثلاً زن، مرد را
به خسیسبودن و مرد، زن را به ولخرجبودن متهم میکند و هر یک ادعا
میکنند که طرف مقابل قادر به درک یا تأمین نیازهای او نیست.
البته
توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که افراد نباید صرفاً بهخاطر
شرایط اقتصادی ضعیف و نامناسب شخصی او را رد و یا بهلحاظ وضعیت اقتصادی
خوبش با او ازدواج کنند. بلکه توجه به عاملهای دیگر نیز لازم است. در
ازدواج باید شایستگیهای فرد مقابل بیش از همهچیز مدنظر قرار گیرد. چه
بسیار انسانهایی که با فاصلة طبقاتی و اقتصادی زیاد با یکدیگر ازدواج کرده
و سعادتمند شدهاند، که البته نحوة برخورد دو طرف در زندگی، گذشتشان در
مسائل و بینش آنها نسبت به شرایط خاصشان باعث شکلگیری این سعادت شده است.
بهلحاظ
اهمیت تناسب در مسائل خانوادگی در ابعاد اقتصادی اجتماعی، بهطور کلی
همخوانی زوجین در امور زیر کاملاً مفید بوده و توجه به این موارد را
میتوان شرط خردورزی دانست:
عادات و آداب گروهی؛
شأن و موفقیت خانوادگی؛
نوع تربیت خانوادگی؛
دغدغهها، توقعات و انتظارات اجتماعی؛
ارزشها و گرایشهای عقیدتی، فرهنگی و سیاسی؛
سطح ارتباطات و برخوردهای اجتماعی؛
سطح تحصیلات و منزلت خانوادگی؛
سطح ثروت، درآمد، مسکن و وسایل مختلف زندگی.
تناسب فرهنگی
فرهنگ
یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که تعیین تکلیف میکند. به ما
میگوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ چه کاری باید انجام شود و چه
کاری نباید صورت گیرد؟
پس فرهنگ بهمعنای مجموعة آداب و رسوم، سنتها، اخلاقیات، مراسمها و... یک قوم و ملت است.
از
آنجا که فرهنگها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق
میکند. بهعنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذریها بسیار متفاوتتر
از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالیهاست؛ حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری
است. انسان در فرهنگ خود بهطور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح که بیدار
میشویم این فرهنگ ماست که میگوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه
رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و... هیچکاری نیست که به
فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است که دختر و پسر از نظر فرهنگ
اجتماعی به یکدیگر نزدیک باشند. فاصلههای فرهنگی زیاد، زندگی آنها را
تحتالشعاع قرار خواهد داد.
توصیة کلی
این است که اگر دو نفر همزبان و همملیت باشند، بسیار بهتر و راحتتر
یکدیگر را درک میکنند، زیرا معمولاً خلقوخوی افراد با توجه به نوع آب و
هوا، موقعیت جغرافیایی و زبانی که دارند شکل میگیرند. مثلاً مردم مناطق
گرمسیری دارای طبیعتی گرم هستند و بسیار خوشاخلاق و مهماننوازند ولی مردم
مناطق سرد، کمتر حرف میزنند و بیشتر در خودشان هستند و شاید کمی هم
بداخلاقتر از دیگران بهنظر برسند، چون با سردی طبیعت خو گرفتهاند. زندگی
افراد این دو منطقه با یکدیگر سختتر از زندگی افرادی است که در یک منطقه
زندگی میکنند.
حال اگر دو نفر همة
خصوصیاتشان (که ذکر شده و خواهد شد) با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب
فرهنگی نداشته باشند چگونه باید با یکدیگر برخورد کنند تا دچار مشکل نشوند؟
اینجاست که باید سعی کنند با فرهنگ یکدیگر آشنا شده و آن را بپذیرند، این
مهم است؛ نه اینکه آن را مسخره کرده و بگویند چه بیخود است! اگر این آگاهی
و پذیرش باشد، بهگونهای همفرهنگ میشوند.
کفویت ادراکی و تحصیلی
یکی
از معیارهایی که در انتخاب همسر باید مدنظر گرفته شود، تناسبات تحصیلی
است. اصولاً هدف زوجین در زندگی مشترک، رسیدن به کمال روحی و پختگی روانی و
خوبتر و بهترشدن است. برای این منظور راههایی وجود دارد که از جملة
آنها تحصیلات و مطالعه است. کفویت، تناسب و میزان تحصیلات، در ایجاد درک و
فهم متقابل و تفاهم بیشتر آنها تأثیر دارد. شایان ذکر است که تناسب تحصیلی و
علمی موجب تناسب در جهانبینی طرفین میشود، علاوه بر این، علم و دانش
زوجین در پرورش فرزندان نقش بسزایی دارد و باعث به وجود آمدن نسلی با تربیت
اسلامی و فرهنگی غنی میشود.
البته
باید به این نکته مهم توجه کرد که علم و دانش فینفسه و در ذات،
متحولکنندة بشر و عامل خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی فرد نیست و نمیتوان
گفت هرکه دانش آموخت همه چیز دارد و همهچیزدان است و بقیة افراد هیچ
ندارند و نمیدانند. چه بسیار افراد تحصیلکردة دور از تمدن و بشریت، با
دیدی بسته و تیره به دنیا و چه بسیار افراد اُمی باشعور و روشنفکر.
پس
داشتن تحصیلات مهم است، ولی وجود آن برای ازدواج در درجة دوم الویت قرار
دارد و میتوان آن را عاملی مهم و تشکیلدهنده در شخصیت و وجهة اجتماعی و
خانوادگی فرد دانست.
دربارة میزان تحصیلات زن و شوهر احتمالات زیر را میتوان در نظر گرفت:
مرد دارای تحصیلات عالی است؛ ولی زن دارای تحصیلات متوسط یا کمتر است؛
مرد و زن هر دو دارای میزان تحصیلات یکسانی هستند؛
زن دارای تحصیلات عالی و مرد از تحصیلات کمتری برخوردار است؛
مرد دارای تحصیلات عالی و زن بیسواد است، یا تحصیلات اندکی دارد.
در
حالت 1 و 2 مشکلی ایجاد نمیشود؛ ولی در حالت 3 و 4 غالباً زندگی زناشویی
مواجه با ناسازگاری و در پارهای موارد از هم پاشیده میشود. زنی که
تحصیلات عالی دارد، مثلاً پزشک یا مهندس است، بهندرت میتواند با مردی که
حداکثر تحصیلات ابتدایی دارد تفاهم داشته باشد. مرد دنیا را بهگونهای
میبیند و زن گونهای دیگر. زن در مجالس و محافل، از آداب معاشرت همسرش، از
طرز صحبت و برخورد او و بسیاری موارد دیگر رنج میبرد و همة این عوامل
باعث تلخی در زندگی میشود.
درحالت
دوم که مرد دارای تحصیلات عالی و زن بیسواد یا کمسواد است نیز همان وضعیت
اول برای مرد وجود دارد. این حالت وقتی اتفاق میافتد که مرد در روستای
خود در سن 18 تا 20سالگی زمانی که در دبیرستان درسمیخوانده با یکی از
دختران بیسواد روستایی خود ازدواج کرده و صاحب فرزند نیز شده است. سپس با
توجه به استعداد و آمادگی ذهنی که داشته به شهر آمده و تحصیلات خود را تا
مراحل عالی ادامه داده است. در چنین زندگی نیز فضای شادی و مسرتی حاکم
نخواهد بود.
لازم به یادآوری است که
نوع تحصیلات مهم نیست. آنچه در ازدواج مهم است، سطح تحصیلات است. درعینحال
چنانچه تحصیلات زن و شوهر در یک حوزه باشد، تفاهم زناشویی بیشتر خواهد
بود. بهعنوان مثال، ازدواج یک پزشک با یک پرستار موفقتر از ازدواج یک
پزشک با یک مهندس است. معذلک نوع مدرک تحصیلی در ازدواج در مقام مقایسه با
میزان تحصیلات، بسیار کماهمیت است. اهمیت میزان تحصیلات در ازدواج بهقدری
است که چنانچه تفاوت زیاد باشد، میتوان گفت بهندرت سازگاری وجود خواهد
داشت.
مشاوره در امر ازدواج در رابطة با عامل تحصیل
همانگونه
که اشاره شد میزان تحصیلات عامل مهمی در زندگی زناشویی است. بنابراین، در
انتخاب همسر باید مورد توجه بسیار باشد. این موضوع را میتوان در چند سطح
بررسی کرد:
با توجه به فرهنگ ایرانی
چنانچه مرد تحصیلات بیشتری داشته باشد، در زندگی زناشویی مشکلی ایجاد
نمیشود. معمولاً مردانی که تحصیلات عالی دارند، میزان تحصیلات همسر خود را
در سطح متوسطه (در صورت هماهنگی سایر عوامل) میپذیرند و گاه با تشویق،
همیاری و کمک به او، باعث رشد تحصیلی وی هم میشود. البته در مواردی هم
دیده شده که مرد با داشتن تحصیلات عالی، همسر خود را با تحصیلات متوسطه
انتخاب میکند؛ زیرا مایل نیست که او تخصصی داشته باشد و خارج از خانه شاغل
شود. تمایلات دختر و پسر در مورد میزان تحصیلات، در انتخاب همسر باید مورد
توجه قرار گیرد. ولی بههرحال پایینتربودن میزان تحصیلات دختر در مقابل
پسر غالباً مشکل خاصی ایجاد نمیکند. اکثر روانشناسان برتری یکدرجهای
مرد به زن یا برابری آنها را در تحصیلات، بهترین حالت برای ازدواج
میدانند.
دختر دارای تحصیلات عالی و
پسر دارای سواد اندک و یا در حدود متوسطه است. در این حالت ممکن است در
زمان ازدواج بهعلت نکات مثبتی که در پسر وجود دارد، پیوند زناشویی انجام
شود. ولی این احتمال وجود دارد به دلیل اشتغال اجتماعی زن و احساس برتری
نسبت به شوهر، احساس حقارت شوهر در مقابل زن بهتدریج موجب اختلاف شود و
زندگی شیرین زناشویی مبدل به کشمکش روانی و اخلاقی شود. بنابراین، والدین و
مشاوران باید عواقب بعدی این حالت را به پسر و دختر گوشزد کرده و آنان را
متوجه اختلافاتی کنند که ممکن است بهخاطر این هم سطح نبودن تحصیلات به
وجود آید. همسران نیز در صورت انتخابی اینچنینی، باید در این زمینه
نرمخویی و گذشت بالایی را به خرج دهند و مردان باید از حساسیت ویژة خود در
این امور بکاهند و دچار غرور کاذب و یا شکستهشدن این غرور نشوند.
حالت دیگر آن است که زن یا شوهر پس از ازدواج ادامة تحصیل دهند؛ که اختلاف
میزان تحصیل در این مقطع ایجاد و این مسئله موجب ازهمگسیختگی و یا
برهمخوردن محیط گرم خانواده میشود. در این موارد مثلاً اگر مرد ادامة
تحصیل دهد و به درجات بالای علمی برسد، باید به او زندگی قبل از تحصیلات و
گذشت و همکاری بیش از حد همسرش در این راه را یادآوری کرد. همچنین زن را
برای تطبیقدادن خود با شرایط زندگی جدید شوهر ترغیب کرد و بالاخره زوجین
را آگاه کرد در خصوص اینکه ازهمگسیختگی زندگی آنها، شرایط بهتری را ایجاد
نمیکند از سویی دیگر، زن را برای رسیدن به همسرش و مرد را برای حمایت
همهجانبة او در زمینة پیشرفت زن ترغیب و تشویق کرد. عکس این حالت هم
کاملاً صادق است.
دخترانی هستند با
تحصیلات عالی که به دلایل مختلف با مرد کمسواد یا بیسواد ازدواج میکنند.
در مورد اینگونه دختران و بالعکس پسرانی با این حالت، والدین و مشاوران
باید در انتخاب همسر، آنان را با اهداف ازدواج آشنا کنند و به آنان بینش
دهند که هدف ازدواج نه ترحم و ثواب اخروی است و نه افکار غیرواقعی برای جلب
رضایت والدین و یا حفظ موقعیت آنان. بنابراین، یا اینگونه دختران و پسران
تن به چنین ازدواجهایی نخواهند داد و یا با شناختی جامع و کامل تن به این
کار میدهند و بهرغم این تمایز آشکار و با توجه به راهنماییهای مشاور و
شعور بالای خود، زندگی سرشار از موفقیت را رقم میزنند.
کفویت نگرشی و طرز تفکر
یکی از عوامل مؤثر برای رسیدن به زندگی متعادل و منطقی، طرز فکر یکسان است.
طرز
فکر و اندیشه افراد، از نوع فرهنگ، میزان تحصیلات و سن افراد تأثیر
میپذیرد. مشابهبودن در نوع تفکر و بهعبارتی «کفوفکریبودن» بهمعنای
همسطحبودن و یکسانی در نوع جهانبینی و فهم و ادراک زن و مرد نسبت به
مسائل مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.
این
همکفوبودن کمک میکند تا شیوة تفکر افراد که مسلماً با یکدیگر متفاوت است
به هم نزدیک شده و افراد برای یکدیگر قابل درک باشندوبتوانند از دریچة
دیگری به دنیا بنگرند.
البته این
موضوع مستلزم درک کامل و همیشگی طرفین از یکدیگر نیست.زیرا ویژگیهای
شخصیتی افراد با یکدیگر متفاوت و رشد آنها در محیطها و با فرهنگهای مختلف
است. اما باید توجه داشت که این تفاوت دیدگاه در حد معمول و طبیعیاش
کاملاً منطقی است و حتی برای رشد و تحلیل همهجانبة برخی از مسائل لازم و
گاه ضروری است.
کفویت از نظر هوش
عقل
و هوشمندی از مهمترین معیارها، برای یک همسر خوب است. قرآن کریم نیز
با استناد به اینکه خود مردم نیز بین عالم و جاهل فرق میگذارند،
میفرماید: «آیا آنهایی که میدانند با آنهاییکه نمیدانند یکسانند؟ تنها
خردمندان متذکر میشوند.»
معیار
هوشمندی در امر کفویت از اهمیت بسزایی برخوردار است. درواقع، از جمله
مهمترین شاخصها، قابلیتها و شایستگیهای همسری، احراز «کفایتهای
شناختی» است. از مؤلفههای اصلی ویژگیهای شناختی، هوشمندی و رشد عقلانی
است. زیرا اداره و تداوم زندگی، پیمودن راه راست و حل مشکلات زندگی کار
سادهای نیست. اگر همسران با هم تفاهم داشته باشند و موقعیت یکدیگر و شرایط
و امکانات زندگی را خوب درک کنند، میتوانند زندگی را بر پایة صحیحی
استوار سازند و به انجام وظایف خود مشغول باشند و به کانون خانواده صفا و
محبت و گرمی دهند و با عقل و درایت مشکلات را حل و فصل کنند. همسری که
امکانات خانواده و شرایط و اوضاع زندگی را خوب درک میکند، توقعات بیجا و
بلندپروازی ندارد تا همسرش را در فشار قرار دهد. اکثر اختلافات خانوادگی و
کشمکشهای زندگی، معلول جهالت و نادانی زن و شوهر یا یکی از آنهاست. هرچه
عاقلتر باشند بهتر میتوانند همسرداری کنند و وسیلة آسایش و خوشی همدیگر
را فراهم و از اختلافات و مشکلات بکاهند.
همسر
عاقل گذشت و بردباری دارد و با بهانههای کوچک و جزئی زندگی را متلاشی
نمیکند، بهعلاوه همسر باهوش و عاقل بهتر میداند در تعلیم و تربیت
فرزندانش چگونه عمل کند. همین زیرکی والدین در فرزندشان هم تأثیر میگذارد.
فرزندان خانوادههای خوشفهم و باهوش، غالباً باهوش و زیرک میشوند و
البته عکس این قضیه هم صادق است.
حضرت
امام صادقعلیهالسلام فرمودند: «عقل راهنمای مؤمن است» همچنین فرمودند:
«هرکس عاقل باشد دیندار است و هرکس دیندار باشد داخل بهشت خواهد شد.»
توجه به کفایت عقلانی بسیار مهم است و بهرهمندی از ظرفیت هوشی مطلوب از
اصلیترین مؤلفههای رشد عقلانی است.
کفایت
عقلانی با برخورداری از ویژگیهایی مانند: قدرت تشخیص؛ فهم و درک و تجزیه و
تحلیل صحیح مفاهیم؛ اتخاذ تصمیمهای مناسب، بجا و حکیمانه در موقعیتها و
شرایط مختلف؛ استقلال فکری، انتظار واقعبینانهداشتن از خویش و دیگران
براساس ظرفیتها و توانمندیها؛ قدرت غلبه بر احساسات و هیجانها و کششهای
نفسانی؛ پذیرش مسئولیتهای اجتماعی؛ رفتار عادلانه و شجاعانه؛ پیروی از
رویة اعتدلال؛ مقیدبودن در ایستادگی در طریق خیر و صلاح و برحذربودن از
حرکت در مسیرهای نادرست و گناهآلود؛ عاملبودن به باورها و گفتههای صواب و
منطقی؛ گوشدادن به سخنها و پیروی کردن از بهترین آن و سرانجام
تأثیرناپذیری از افکار نادرست و دسیسههای نفسانی، قابل تشخیص خواهد بود.
لذا توجه به کفویت در حوزة شناختی، بهرهمندی از ظرفیت مطلوب هوشی، رشد و کفایت عقلانی فرد، در ازدواج بیشترین اهمیت را دارد.
چگونگی تشخیص هوش افراد قبل از ازدواج
افرادی که درجة هوش خیلی پایینی دارند، کاملاً در رفتار و کردارشان مشخص
است. مسائل را بهراحتی نمیفهمند و باید مطالب را با کلی تمهیدات به آنها
فهماند. درحالیکه، افراد باهوش حتی با یک اشارة کوچک مطلب را متوجه
میشوند و همچنین با رمز و اشاره نیز به خوبی آشنا هستند.
داشتن تفکر انتزاعی یا تفکر عینی.
تفکر انتزاعی: استنباط و درک مفاهیم از موقعیتهای کلی. افرادی که دارای
تفکر انتزاعی هستند خیلی سریع طرف مقابل را درک کرده و بهمنظور او پی
میبرند و دیگر لازم نیست که مطالب مدام برایشان تکرار شود. درضمن، این
افراد دارای تفکر حل مسئلهای هم هستند، یعنی قادر به حل مسائل و مشکلات
خود میباشند.
تفکر عینی: در این تفکر همهچیز را باید بهطور ملموس و قابل مشاهده بیان کرد تا فرد مقابل آن را درک کند.
تناسب سیاسی و اجتماعی
کفویت
در این موارد بسیار مهم و ضروری است. مثلاً معتقدان به انقلاب اسلامی و
نظام جمهوری اسلامی نباید با افراد ضدانقلاب و ضد نظام ـ هرچند که متدین
ظاهری باشند ـ ازدواج کنند، زیرا درنهایت دچار مشکل میشوند؛ یا باید دست
از عقاید خود بردارند و با آنها همرنگ شوند و یا دائم در نزاع و کشمکش
باشند. همچنین کسی که اهل علم و بررسی و پژوهش است و میخواهد عمر و
زندگیاش را در راستای مسائل علمی بگذراند و درکل روحیهاش یک روحیة
کاوشگرانه است، هرگز نباید با فرد و خانوادهای وصلت کند که روحیة
اجتماعیشان یک روحیة تجملاتی و اشرافی است و یا روحیة اجتماعیشان با علم،
تقوا، زهد و قناعت سنخیت ندارد.
شرایط اقتصادی
نکتة
مهم این است که اختلاف سطح اقتصادی در مورد افرادی که قصد ازدواج دارند،
باید مورد توجه قرار گیرد. پسر جوانی که در یک خانوادة فقیر بزرگ شده و
فرضاً تحصیلاتی هم دارد، نمیتواند دختری از یک خانوادة مرفه را اقناع
کند. جالبتر اینکه شرایط تربیتی آنها هم متأثر از این موضوع بوده و با هم
در این زمینه هم متفاوتاند. آن دختر در یک زندگی با امکانات زیاد بزرگ شده
و توقعاتی که در خانة شوهر دارد در همان سطح است و چون چنین وضعیتی را در
خانة شوهرش نخواهد داشت، احتمال بروز اختلاف و ناراحتی وجود دارد.
بنابراین، باید در زمینة امکانات مالی و رفاه خانواده در زمان انتخاب همسر،
توجه خاص مبذول شود.
نکات مهم در
مورد عوامل اقتصادی در ازدواج افراد در قبال مشکلات ازدواج و مسائل اقتصادی
خانواده پیش از هر چیز باید جنبههای روانی امر را در نظر بگیرند و
واقعیتها و شرایط موجود را مورد توجه قرار دهند. اهم مسائلی که باید به آن
توجه کنند به شرح زیر است:
دختر و
پسری که قصد ازدواج دارند، باید در جریان مسائل مالی و قدرت اقتصادی
یکدیگر قرار گیرند. آنچه در وهلة اول اهمیت دارد وضع مسکن و میزان درآمد
ماهیانه پسر و شغل او است که دختر باید اطلاعات لازم را در این مورد کسب
کند. یکی از مواردی که دختران را به ناسازگاری میکشاند، این است که پسر
قبل از ازدواج، خود را صاحب امکانات معرفی کند و بعد ازدواج مشخص میشود که
پسر آه در بساط ندارد. از همان زمان است که پایة ناسازگاری و بیاعتمادی
گذارده میشود. زندگیای که بر پایة عدم بیصداقتی گذاشته شود، فرجام خوبی
نخواهد داشت. والدین و مشاوران باید در مورد اهمیت بررسی وضعیت مالی پسر و
میزان صداقت او اطلاعات لازم را به دختر بدهند و به آنان متذکر شوند که با
تحقیق کافی در این زمینه تصمیم بگیرند.
خانمی که شاغل است و درآمد ماهیانه دارد، قبل از ازدواج باید وضعیت خود را
با همسرش روشن کند. او باید مشخص کند که درآمد شخصی خود را در اختیار شوهر
خواهد گذاشت یا خیر؟ این موضوع موجب خواهد شد که همسرش پس از ازدواج، توقع
بیجا نداشته باشد. بعضی از شوهران حاضر به ادامة تحصیل یا کار همسرشان در
خارج از خانه نیستند. این مسائل باید قبل از ازدواج مشخص، و جزء شرایط عقد
ملحوظ شود.
بعضی از خانوادهها اولین
عاملی را که در زندگی زناشویی مورد توجه قرار میدهند، میزان درآمد و ثروت
طرف مقابل است. توجه افراطی به این عامل و نادیدهگرفتن عوامل دیگر، سنگ
بنای ازدواج را بر مادیات استوار میسازد و به احتمال زیاد ناهماهنگیهای
اخلاقی و فرهنگی را پدید میآورد و موجب اختلاف و درگیری در زندگی زناشویی
میشود. وظیفة دوستان و مشاوران این است که در مورد مسائل اقتصادی ازدواج،
آگاهی دهند و درعینحال، اهمیت عوامل دیگر را نیز به آنان تفهیم کنند و
متذکر شوند که مسائل اقتصادی نباید موجب شود که اهمیت عوامل دیگر را مورد
غفلت قرار دهند.
دختران باید تعریف
خود را از سطح شغلی همسر بدانند و با کسی که متناسب با افکارشان است
ازدواج کنند، در غیر این صورت پس از مدتی تحمل همسر برایشان مشکل است.
مثلاً برخی از دخترها معتقدند که تنها دکتری ،و مهندسی و... شغلهای مناسب
جامعه هستند و بقیة مشاغل هرچند درآمد بالایی داشته باشند، بد و نامناسب
میدانند؛ ولی برخی دیگر هستند که اصلاً نوع شغل برایشان مهم نیست، آنها
بهدنبال همسری با درآمد بالا و شرایط رفاهی خوب هستند.
پسران هم باید تعریف خود را از یک همسر ایدهآل در زمینة اقتصادی مشخص
کنند. مثلاً برخی از آنها با شاغلبودن همسرشان در خارج از منزل مخالفاند و
برخی دیگر موافق این موضوع بوده و حتی آن را نشانة اجتماعیبودن فرد
میدانند. البته دستة دوم خود به چند دسته تقسیم میشوند:
افرادی که با فعالیت همسرشان در کارهای آموزشی، آنهم فقط مربوط به خانمها موافقاند؛
افرادی که نوع کار برایشان مهم نیست و فقط دوست دارند همسرشان در جایی
بهصورت نیمهوقت کار کند تا بتواند به کارهای خانه هم برسد؛
برخی مایلاند که همسرشان در محیط کاری خودشان و در کنار آنها کار کند و...
همة
این افراد باید بهدرستی به اعتقاداتشان در انتخاب همسر توجه کنند و این
امور را بیارزش و یا قابل تحمیل یا تعلیم به همسر ندانند
والدین باید اطلاعات لازم را در مورد عوامل اقتصادیای که موجب اختلاف و
ناسازگاری است، در اختیار زوجین قرار دهند. از جمله مواردی که باید خانمها
به آن توجه کنند عبارتاند از:
پایینآوردن سطح توقع در حد درآمد خانواده؛
جلوگیری از اسراف و هزینههای غیر ضروری؛
تنظیم هزینهها براساس درآمد بدون تحمیل شغل دوم و سوم به همسر.
درواقع،
افراد باید قبل از ازدواج حدود توقعات و شرایط خود را از نظر مالی مشخص
کنند تا با افرادی ازدواج نمایند که فاصلة زیادی با آنها در این زمینه
نداشته باشند.
ویژگیهای جسمی (زیبایی) و روحی
در
امر ازدواج زیبایی بهعنوان یک ملاک اساسی محسوب نمیشود یک امتیاز است که
در کنار سایر صفات و معیارها مورد توجه قرار میگیرد. آنچه مهم است، توازن
و تناسب بین پسر و دختر از بعد جسمی و جنسی است. تناسب جسمی از نظر قد،
وزن، رنگ پوست، تناسب اندام و زیبایی صورت خواهد بود. این ملاک شاید بیشتر
برای پسران در اولویت باشد تا دختران، زیرا برای یک دختر اخلاق خوش مهمتر
از قیافة زیبای پسر است. بههرحال، توجه معتدل و به دور از افراط و تفریط
در این مسئله راهگشاست. به شرطی که زیبایی، اولین و مهمترین ملاک انتخاب
طرفین نباشد و اگر این چنین شد، سقوط آن بیش از صعود نفسانی زوجین خواهد
بود.
نقص جسمانی منعی برای ازدواج
نیست ولی طرفین باید از آن آگاه و به آن راضی باشند. کفویت در اینجا بدان
معناست که دختری با زیبایی متوسط، نباید دنبال یوسف مصری باشد و یا پسری که
چهرهاش در حد معمولی است، دنبال زلیخا بگردد. اصل بر این است که زن و مرد
یکدیگر را با شرایط جسمی موجود بپذیرند و حتی توصیه شده است بهدنبال
انتخاب افرادی باشید که از لحاظ بدنی نیرومند و سالم باشند، این موضوع هم
در جذب زن و شوهر مؤثر است و هم در ادامة نسل آنها تأثیردارد. رسول
اکرمصلیاللهعلیهوآله فرمودهاند: «زن را برای زیباییاش به همسری مگیر،
زیرا ممکن است جمال زیبا باعث پستی و سقوط اخلاقیاش شود.» چنانچه عامل
زیبایی، اصل قرار گیرد؛ ممکن است پیامدهای زیر را بهدنبال داشته باشد:
زیبایی بهمرور زمان در معرض زوال قرار میگیرد، اگر مرد به دلیل زیبایی
با زنی ازدواج کند، در طول زمان دچار دلسردی از او خواهد شد؛
زیبایی امری نسبی است. پس هرقدر فردی زیبا باشد، افرادی زیباتر از او هم
وجود دارند و ممکن است با دیدن آنها روح سیریناپذیر انسان به هوس بیفتد؛
تناسب نداشتن در زیبایی و جسم ممکن است به ناتواناتیهای جنسی در روابط زناشویی منجر شود.
نکتة
دیگری که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد، سلامت جسمانی و روانی فرد
مقابل است که نقش بسیار مهمی در زندگی مشترک دارد. لذا قبل از اینکه مراسم
عقد انجام شود حتماً سلامت همسر، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی باید
احراز شود. حتی مشکلات ژنتیکی نیز در خانوادة همسر باید مدنظر قرار گیرد؛
یعنی اگر خانوادهای هستند که بعضی از افراد آن بهصورت مادرزادی معلولیت
ذهنی یا جسمی دارند باید بااحتیاط بیشتر و با مشاورة پزشکی و روانپزشکی
ازدواج انجام شود.
سن
رعایت
شرایط سنی در تأمین آرامش روحی دو طرف ممکن است تا حدود زیادی در عفت و
پاکدامنی آنها مؤثر باشد. تناسب در رابطة سنی زوجین باعث میشود تا با درک
بهتر، اختلاف در درک و فهم سبب ازهمپاشیدگی خانواده نشود. انجام هر امر،
بهموقع و در زمان مناسبش پسندیده است، ازدواج نیز از این امر مستثنی نیست.
امام صادقعلیهالسلام میفرمایند: روزی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله به
منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:
ای
مردم، جبرئیل از پیشگاه الهی نزد من آمد و گفت: دختران بکر مانند میوة
درختاند. موقعی که میرسند اگر چیده نشوند، اشعة آفتاب فاسدشان میکند و
وزش باد آنها را پراکنده میسازد. همچنین دختران وقتی به سن بلوغ رسیدند و
مانند زنان در خویشتن تمایل جنسی احساس نمودند، باید شوهر اختیار کنند و
اگر همسر نگیرند از فساد ایمن نیستند، چه آنکه بشرند و بشر از خطا و لغزش
مصون نیست.[7]
تشبیه دختران به
میوهای که هنگام رسیدن باید چیده شود، نشان میدهد که دختر زمان معینی
برای ازدواج دارد که اگر دیرتر ازدواج کند، از لحاظ روحی و جسمی آمادگیهای
خود را از دست خواهد داد. معمولاً افرادی که در سنین بالا ازدواج میکنند،
سختتر و گاه حتی کمتر با همسر خود سازگاری دارند و در امر «تربیت
فرزندان» نیز ناموفقترند، زیرا محرومیتهای روحی و عقدههای روانی و
ازدستدادن جذابیت و شادابی و نشاط، مانع آسایش روانی لازم و صبر و بردباری
مادرانه و پدرانه است. توصیه به تزویج بهموقع دختران بهدلیل ظرافت و
لطافت آنها و همچنین حفاظت از این موجود انسانی، ارزشمند است. توصیه به
تزویج پسران نیز در موقع خود، بهخاطر شدت تمایلات جنسی و جلوگیری از
انحرافات جنسی و اختلافات رفتاری در آنان است. بین بالارفتن سن با افزایش
توقعات و ناسازگاریهای رفتاری و کاهش شور و عشق، رابطة معناداری وجود
دارد.
شرایط شخصیتی
افراد و گروههای متفاوت جامعه را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
درونگرا: افرادی هستند که بیشتر در عالم خود و غرق تنهایی و سکوتاند،
خیلی درگیر محیط اطراف نمیشوند و بیشتر دوست دارند تنها باشند. این افراد
حتی از اظهار نظر در میان جمع هم واهمه دارند؛
برونگرا: این افراد درگیر دنیای اطرافاند، از بودن در جمع و سخنگفتن در
میان آنها لذت میبرند و بهراحتی به ابراز احساسات خود میپردازند.
در
توضیح این دو گزینه باید گفت: ازدواج زن و مردی که در این موارد متعادل
هستند، هیچ اشکالی ندارد. اما اگر هر یک از آنها در یکی از موارد فوق پررنگ
باشد مثلاً یکی درونگرای پررنگ و دیگری برونگرای پررنگ، ازدواجشان
سرانجام خوبی نخواهد داشت؛
مکانکنترل بیرونی: فردی است که همیشه دیگران را در اتفاقات و حوادث
زندگیاش مقصر میداند و خودش را هرگز مقصر نمیداند. توصیه میشود که با
اینگونه افراد ازدواج نکنید؛
مکانکنترل درونی: فردی که علت اتفاقات و ناکامیهایش را در درون خود،
باورها و اعمالش جستوجو میکند. اگر خطا کند مسئولیت خطایش را میپذیرد و
عذرخواهی میکند؛
شخصیت قربانی: فرد
علاوه بر اینکه عالم و آدم را مقصر میداند، از دیگران متنفر است، از گذشته
شکایت میکند، از رنج کشیدن لذت میبرد، خودش را قربانی و تباهشده
میداند که تمام راهها به رویش بسته است و دوست دارد دیگران برایش تأسف
بخورند. ازدواج با این افراد ممنوع است؛
توافق: این افراد خود را با شرایط و موقعیتها و افراد گوناگون سازگار
میکنند و نظرشان را به دیگران تحمیل نمیکنند و بهنظر دیگران احترام
میگذارند. زندگی با این افراد لذتبخش است؛
عدم توافق: این افراد با آدمها و موقعیتها ناسازگارند، هیچکس از طعنة
آنها در امان نیست، زود قهر میکنند و همیشه ساز مخالف میزنند. زندگی با
این افراد سخت است؛
انسانها از نظر درک دنیای اطراف و برقراری رابطه با دنیا چهار گروهاند:
سمعی:
شمرده، رسا و بلند حرف میزنند، سرعت کارکردن آنها با سرعت آوازخواندن
آنها مطابق است و تن صداها را به حافظه میسپارند. دوروبر این افراد پر از
کاستها و سیدیهای صوتی است. در طبیعت بهدنبال منشأ سروصداها هستند و
این افراد به بازیهای پرسروصدا و کمتحرک بیشتر علاقه دارند؛
بصری: این افراد تندتند و بریدهبریده صحبت میکنند، هنگام حرفزدن
دستهایشان را تکان میدهند، در جزوههایشان نقاشی میکشند و از رنگهای
مختلف استفاده میکنند و عاشق رنگ هستند، همیشه جزوههای تمیزی دارند
همهچیز را با جزئیات بهخاطر میسپارند، دوروبرشان پر از تصویر است و در
گوشهای از طبیعت مینشینند و به آن مینگرند و یا در حال چیدن گل و گرفتن
عکس و پروانهاند؛
لمسی: این افراد
بدن شلی دارند، کمی به جلو خم هستند و درست و صاف نمیایستند، کاملاً
احساسی و رمانتیک هستند، آرام و بااحساس صحبت میکنند، هنگام دیدن تلویزیون
به آن نزدیک میشوند و حتی در کلاس هم نزدیک به استاد مینشینند. این
افراد خود را با حواس درگیر طبیعت میکنند؛
جنبشی: این افراد آرام و قرار ندارند، در طبیعت یا دنبال کشف هستند و کاری
به صدا ندارند و یا بازیهای پرتحرک میکنند مثل زو، والیبال و...
در رابطه با افراد این گروه باید گفت که اگر همگروهیها با هم ازدواج کنند، عالیترین ازدواج را دارند.
لمسیها با لمسیها.
سمعی با سمعی ـ سمعی با بصری.
بصری با بصری ـ بصری با جنبشی ـ بصری با سمعی.
جنبشی با جنبشی ـ جنبشی با بصری.
کمترین امکان موفقیت در ازدواج برای سمعیهاست و بیشترین امکان موفقیت در ازدواج مختص بصریهاست.
دوستداشتن
یکی
از مباحث بسیار مهم در انتخاب همسر این است که افراد نباید به نقش مطلق
عشق در امر ازدواج توجه کنند زیرا این مسئله آنها را به بیراهه و اشتباه در
انتخاب، میکشاند. ولی دوستداشتن و به دلنشستن یک امر ضروری و لازم در
این تصمیمگیری است و بعد از ازدواج عشق آرامآرام پدید میآید.
باید
توجه کرد درمجموع تن صدا، موها، اندام، صورت، تیپ و... طرف مقابل، به
دلمان بنشیند، اگر این به دلنشستن نباشد کمکم از طرف مقابل متنفر میشویم
و دیگر طاقت تحمل او را نداریم.
وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنید سه حالت پیش میآید:
اشتیاق: یعنی شما دوست دارید او را دوباره ببینید و برای جلسة بعدی
لحظهشماری میکنید. در این حالت با درنظرگرفتن شرایط قبلی که ذکر شد و
داشتن این شرایط، ازدواج توصیه میشود؛
تردید: در این حالت شما هنوز نمیدانید که او به دلتان نشسته یا نه، در
این مورد توصیه به تصمیمگیری نمیشود. تصمیمگیری در حالت دودلی ممنوع
است؛
اکراه: این حالت آرامآرام تبدیل به تنفر میشود و اگر هم همة شرایط دیگر فرد ایدهآل بود توصیه به ازدواج نمیشود.
ملاکها
و معیارهای دیگری که بیشتر مربوط به سلیقه (رنگ مورد علاقه، تیپ مورد نظر،
نحوة لباسپوشیدن فرد و...)، موقعیت افراد (زندگی در کنار والدین پسر،
شرایط موقت کاری سخت و...) و سبک زندگی آنهاست، در دستة دوم قرار میگیرد.
در رابطة با متفاوتبودن سبک زندگی افراد باید گفت که هر فردی متناسب با
اعتقادات، علایق و تفکرات خود روند زندگیاش را شکل میدهد، مثلاً کسی که
دارای یک خانة شیک، ماشین آخرین مدل و... است. الزاماً پولدار نیست. شاید
بهدلیل تفکر خاصش نسبت به زندگی، دوست دارد که تمام درآمد خود و یا بخش
زیادی از آن را برای رسیدن به امیال خود خرج کند که البته امروزه توجه به
این سبک در جامعة ما بهوفور دیده میشود و ما آن را حرکتی بهسوی
تجملگرایی میدانیم.
عکس مورد بالا
هم صادق است؛ یعنی کسی که بسیار ساده زندگی میکند ولی دارای درآمدی بالا و
پساندازی زیاد است و این شیوة زندگی را برای خود انتخاب کرده است. با
قدری تأمل در این مسائل درمییابیم که افراد این دو گروه به سختی میتوانند
در کنار یکدیگر زندگی کنند بهخصوص افرادی که این فرهنگ و سبک زندگی را جز
اصول زندگی خود میدانند و بدون آن قادر به زندگی نیستند. بنابراین، تناسب
در تفکر افراد مبنی بر سبک و شیوة زندگی هم مسئلة مهمی است که گاه بهعلت
بیتوجهی در انتخاب همسر باعث ایجاد برخی مشکلات حاد در زندگی جوانان
میشود.
البته توجه به یک نکتة اساسی
در اینجا ضروری است و آن اینکه در صورت وجود معیارهای دستة اول در فرد مورد
نظر، میتوان از معیارهای دستة دوم که بهنظر ما کماهمیتتر است، صرف نظر
کرد. زیرا در بسیاری از موارد شاهد شکلگیری کفویت افراد در این موارد بعد
از ازدواج بودهایم. اما این مطلب به شرطی صادق است که افراد، معیارهای
دستة دوم را جزو خطوط قرمز خود ندانند.
جمعبندی معیارهای ازدواج
در امر ازدواج دو گروه دچار خطا میشوند:
افراطگرها: این گروه از افراد دنبال فرشتهها میگردند و میخواهند با کسی ازدواج کنند که همة معیارها را داشته باشد.
تفریطگرها: این گروه از افراد بدون توجه به مسائل و معیارهای مهم، ازدواج
میکنند و گمانشان این است که میتوانند طرف مقابل را آنچنان که
میخواهند تغییر دهند.
در جمعبندی معیارها یکسری خطوط زرد و قرمز وجود دارد:
خطوط
قرمز؛ خطوطی هستند که اگر کسی یکی از آنها را داشته باشد شما با او ازدواج
نمیکنید، مثل رابطة غیرمشروع جنسی قبل از ازدواج، اعتیاد و...؛
خطوط
زرد؛ خطوطی هستند که اگر در کسی مشاهده کنید حساسیت شما را برمیانگیزد و
دقتتان را برای ازدواج زیاد میکند که آیا میتوانید با این شرایط با او
زندگی کنید یا نه؟ خط زرد چیزی نیست که نتوانید با آن کنار بیایید.
هر
سه خط زرد؛ با یک خط قرمز برابری میکند. خطوط زرد و قرمز استانداردی
ندارد و برای هر فرد نسبی و منحصر به خود اوست. مثلاً کسی که خیلی مذهبی
است نماز برایش یک خط قرمز است. پس هرکس خودش خطوط زرد و قرمزش را مشخص
میکند.
روانشناسان معیار خطوط زرد و
قرمز را خود افراد میدانند ولی در رابطه با تعداد مجاز این خطوط در افراد
معتقدند که تعداد خطوط قرمز در فرد انتخابشده برای ازدواج باید حداکثر
پنج و خطوط زرد باید حداکثر ده مورد باشد، بیشتر از اینها جایز نیست.
ازدواجهای ممنوع
با افرادی که سوءظن (بدبینی بیمارگونه) دارند ازدواج نکنید.
با افرادی که وسواس در فکر، عمل (پاکی و نجاست) و.. دارند ازدواج نکنید.
با افرادی که افسردگی حاد (ماژور) دارند ازدواج نکنید.
ازدواجهای احساسی ممنوع است، یعنی زمانی که شما آنقدر احساسی شدهاید که حاضر به تحقیق نیستید.
ازدواج با معتادان، الکلیها، رباخواران و کلاً افرادی که بهسمت خطا میروند ممنوع است.
ازدواج با افرادی که در گذشته یکبار ازدواج کردهاند و طلاق گرفتهاند و
یا رابطة دوستی با جنس مخالف داشتهاند و الان ذهن و دلشان دچار درگیری
مثبت (عاطفی) و منفی (تنفر و کینه) هستند، یا حتی اگر یکی از این حالات را
هم دارد ممنوع است.
ازدواج با محارم (نسبی، سببی و رضاعی) و کفار از دید اسلام ممنوع است.
منابع
بانکی پور، امیرحسین؛ مطلع مهر؛ کمالی نژاد؛ 1387.
بیابانگرد، اسماعیل؛ جوانان و ازدواج؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ 1386.
به پژوه، احمد؛ ازدواج موفق وخانوادة سالم، چگونه؟ انجمن اولیا و مربیان؛ 1388.
بیرقی، ابوالفضل؛ آموزشهای قبل از ازدواج؛ نوای دانش؛ 1387.
سادات، محمدعلی؛ راهنمای همسران جوان.
حسینی بیرجندی، سیدمهدی؛ مشاوره در آستانة ازدواج.
حسینی، سیدعلیاکبر؛ روزنامه رسالت؛ شماره 6586- 9/9/87.
عابدینی، مطهره؛ انتخاب همسر؛ پیام رسان؛ 1387.
گنجی، حمزه؛ روانشناسی عمومی
10. مجلة عصر جدید، مقالة سمینار ازدواج؛ سال اول،شمارة اول، آذ1370. 225
11. ملکی، حسن؛ مشاورة قبل از ازدواج باجوانان؛ نیکان کتاب، 1387.
12. مطهری، محمدرضا؛ مشاوره و راهنمایی از دیدگاه اسلام؛ دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم؛ 1379.
13. مظاهری، علی اکبر؛ جوانان و انتخاب همسر- پارسایان؛ 1388.
14. دکتر فرهنگ؛ سی دی ازدواج موفق.
[1] وسائلالشیعه، ج 14، ص 30
[2] مکارماخلاق؛ ص204 و بحارالانوار؛ ج 10، ص 373
[3] وسائلالشیعه؛ ج 14، ص 51
[4] بحارالانوار، ج 100، ص 235
[5] بحارالانوار؛ ج 100، ص 235
[6] جواهر؛ ج 29، ص 37
[7] اصول کافی؛ ج 5، ص 337
نوشته شده توسط: اکرم اشرفی ، شمسا سبزیان ، ملیحه عیان
- ۹۳/۱۱/۲۹