چگونه زیستن!

رازهای برای خوب زیستن«مشاوره»

چگونه زیستن!

رازهای برای خوب زیستن«مشاوره»

لجبازی‌ای که زندگی را زیر و رو کرد
مهرداد مردی آرام و متین بود، اما یک ویژگی در شخصیتش همیشه او را به دردسر می‌انداخت: لجبازی. در پی اختلافاتی با همسر اولش، تصمیمی گرفت که نه از روی منطق، بلکه از روی لج و غرور بود—او همسر دوم اختیار کرد. نام این زن حدیث بود؛ زنی با ظاهری دل‌فریب و زبانی شیرین، اما گذشته‌ای پر رمز و راز.

 رازهایی که پنهان ماندند
حدیث در ابتدا خود را زنی مظلوم و تنها معرفی کرد. گفت که مطلقه است، ازدواجی کوتاه داشته و حالا به دنبال آرامش است. اما خیلی زود، مهرداد با تناقض‌هایی در حرف‌های او روبه‌رو شد. سن واقعی حدیث، جزئیات ازدواج قبلی‌اش، حتی روابطی که پنهان کرده بود—همه چیز با دروغ پوشانده شده بود.

مهرداد که روزی فکر می‌کرد حدیث می‌تواند مرهمی بر زخم‌هایش باشد، حالا با زنی روبه‌رو بود که نه‌تنها آرامش نمی‌آورد، بلکه هر روز شعله‌ای تازه در زندگی‌اش می‌افروخت.

 آغاز اختلافات
هنوز چند ماهی از ازدواج نگذشته بود که اختلافات شروع شد. حدیث زنی بدزبان بود، با رفتاری توهین‌آمیز و تحقیرکننده. هر بحثی با فحاشی و تهدید همراه می‌شد. مهرداد که در ابتدا سعی می‌کرد با صبر و سکوت اوضاع را کنترل کند، کم‌کم متوجه شد که با زنی روبه‌روست که نه‌تنها اهل گفت‌وگو نیست، بلکه از دروغ و تخریب برای کنترل او استفاده می‌کند.

بارداری؛ نقطه‌ای بی‌بازگشت
در میانه این طوفان، حدیث باردار شد. مهرداد که هنوز امیدی به اصلاح او داشت، تصمیم گرفت به خاطر فرزندشان تحمل کند. اما بارداری حدیث نه‌تنها رفتار او را آرام نکرد، بلکه چموشی و بی‌احترامی‌اش شدت گرفت. حالا مهرداد در موقعیتی گرفتار شده بود که نه راه پیش داشت و نه راه پس.

او مردی بود که از روی لجبازی وارد این رابطه شده بود، اما حالا باید تاوان تصمیمی را می‌داد که از روی احساسات لحظه‌ای گرفته بود. حدیث با زبان تندش، با دروغ‌هایش، و با رفتارهای مخربش، زندگی مهرداد را به میدان جنگی تبدیل کرده بود که هر روز زخمی تازه بر روح او می‌نشاند.

✍ادامه دارد

  • عوف عقیلی

لجبازی تا تباهی  
   روایت سقوطی که از یک تصمیم احساسی آغاز شد

این داستان، خیال نیست. نه زاده‌ی تخیل نویسنده است و نه بازی با واژه‌ها برای سرگرمی. این روایت، تکه‌ای از زندگی واقعی مردی‌ست که با یک تصمیم احساسی، مسیر سرنوشتش را تغییر داد،تصمیمی که از دل لجبازی برخاست و به بن‌بستی از فریب، خشونت، و پشیمانی رسید.

مهرداد، مردی با گذشته‌ای پر از سکوت و غرور، در لحظه‌ای از خشم و لجاجت، حدیث را به زندگی‌اش آورد. زنی با لبخندی فریبنده و داستان‌هایی که بعدها معلوم شد ساخته‌ی ذهنی بی‌پرواست. دروغ‌هایی درباره سن، ازدواج قبلی، و حتی شخصیت واقعی‌اش، مهرداد را به مرور از درون فرسودند.

و وقتی اختلافات آغاز شد، دیگر راهی برای بازگشت نبود. حدیث، با زبانی تلخ و رفتاری مخرب، خانه را به میدان جنگ تبدیل کرد. بارداری‌اش هم نتوانست آرامش بیاورد؛ بلکه مهرداد را در دامی عمیق‌تر فرو برد.دامی که نه فقط زندگی‌اش، بلکه باورهایش را نیز به چالش کشید.

این داستان، روایت مردی‌ست که خواست از دل شکست، پیروزی بسازد؛ اما حقیقت، چهره‌ای دیگر داشت. و حالا، این روایت نه برای قضاوت، بلکه برای تأمل نوشته شده است،تا شاید کسی، جایی، پیش از تصمیمی احساسی، لحظه‌ای بیشتر بیندیشد.

✍ادامه دارد

نویسنده مهدوی نژاد

  • عوف عقیلی

زبان، تنها رشته‌ای از واژه‌ها نیست؛ صدایی‌ست که از عمق جان برمی‌خیزد تا راهی به سوی دیگری بیابد. آن‌گاه که واژه‌ای از دل برمی‌آید، نه فقط معنا، بلکه احساس، خاطره و حضور را با خود حمل می‌کند.

در سکوت میان دو انسان، زبان می‌تواند پلی باشد؛ پلی که از تنهایی عبور می‌کند و به هم‌دلی می‌رسد. گاهی یک جمله‌ی ساده، چون «من این را حس کرده‌ام»، می‌تواند فاصله‌ی میان دو روح را از میان بردارد و آن‌ها را در نقطه‌ای مشترک به هم پیوند دهد.

زبان، اگر با صداقت و لطافت همراه باشد، می‌تواند زخم‌ها را مرهم شود، دیوارها را فرو بریزد و دل‌ها را به هم نزدیک کند. این پل، نه از سنگ و آهن، بلکه از اعتماد و فهم ساخته می‌شود؛ و هر واژه، سنگی‌ست در بنای این ارتباط.

بیایید زبان را نه برای جدایی، که برای پیوند به‌کار بگیریم. بگذاریم واژه‌هایمان، نه فقط ذهن‌ها، که روح‌ها را لمس کنند. چرا که در نهایت، آنچه باقی می‌ماند، نه صدای بلند، بلکه زمزمه‌ای‌ست که در دل دیگری خانه کرده است.

  • عوف عقیلی

واژه‌ها گاهی مثل برگ‌های نعناع‌اند؛ ساده، بی‌ادعا، اما آرام‌بخش. در لحظه‌ای که دل از درد لبریز است، یک جمله‌ی صادقانه می‌تواند مثل نسیمی خنک، التهاب را فرو بنشاند.

شفابخشی زبان، در قدرت آن نیست، بلکه در نرمی‌اش است. واژه‌هایی که از دل برمی‌آیند، نه برای نصیحت، بلکه برای همراهی، می‌توانند زخم‌های پنهان را لمس کنند.

نه هر حرفی شفا می‌دهد، و نه هر سکوتی آرامش است. آن واژه‌ای شفابخش است که بی‌قضاوت، بی‌تظاهر، و بی‌عجله گفته شود. مثل «من اینجا هستم»، وقتی کسی از جهان بریده است. یا «تو تنها نیستی»، وقتی کسی درون خودش گم شده.

گاهی واژه‌ها مثل نخ‌هایی هستند که تکه‌های شکسته‌ی روح را به هم می‌دوزند. نه با عجله، نه با فشار، بلکه با صبوری و احترام.

در جهانی که پر از فریاد و سرعت است، واژه‌ی آرام، واژه‌ی شنونده، واژه‌ی همراه، می‌تواند شفابخش‌ترین دارو باشد.

بیایید واژه‌هایمان را نه برای اصلاح، که برای تسکین به‌کار بگیریم. شاید آن‌چه می‌گوییم، نه فقط صدایی در گوش، بلکه نوری در دل کسی شود.

  • عوف عقیلی

زندگی صحنه ای است پر از پستی و بلندی،جایی که هر لحظه اش درسی ست پنهان.

گاهی اشک ها چون بارانی بر دل می بارند،اما همین باران است که بذر امید را می شوید و برای شکفتن آماده اش می کند.

در دل تاریکی،چرقه ای. از نور همیشه هست.هر شکست،پلی ست به سوی فهمی عمیق تر.

هر زخم نشانی ست از مبارزه ای شریف و هر سختی،فرصتی ست برای ساختن نسخه ای نیرومندتر از خودمان.

ما آمده ایم که بیاموزیم که رشد کنیم،که ردپایی از خوبی و معنا بگذاریم.هر روز،با تمام چالش هایش هدیه ای ست برای شکل دادن به آنچه قرار است باشیم

  • عوف عقیلی

همهٔ ادیان الهی بر این نکته تأکید دارند که فکر و اندیشهٔ درست, پایه‌گذار شخصیت سالم، پیشرفت و سعادت انسان است. در مقابل، افکار نادرست و آلوده، باعث تخریب شخصیت، عقب‌ماندگی و بدبختی می‌شوند. زیرا هر انسانی بر اساس باورها و اندیشه‌های خود زندگی می‌کند.  


 اندیشه، محرک اصلی زندگی
انسان‌ها بر اساس تفکراتشان حرکت می‌کنند. همین **اندیشه‌ها و عقاید** است که آنها را به سوی کار، تلاش، فداکاری یا حتی جنگ و خشونت سوق می‌دهد. افکار انسان است که می‌تواند جامعه را بسازد یا ویران کند، صلح را گسترش دهد یا جنگ به پا کند، مسجدی بنا کند یا بت‌کده‌ای باز کند.  

 **اندیشهٔ پاک** → رشد، سعادت و آبادی  
 **اندیشهٔ نادرست** → گمراهی، فساد و نابودی  

 

 ریشهٔ وابستگی‌ها در افکار است 
هرگونه اسارت و بردگی، از **وابستگی‌های فکری** آغاز می‌شود. تا زمانی که فرد و جامعه از خرافات و باورهای نادرست رها نشود، به رشد واقعی دست نخواهد یافت. حتی اگر پیشرفت‌های مادی چشمگیری وجود داشته باشد، اما اندیشه‌ها اصلاح نشوند، مشکلات عمیق‌تر می‌شوند.  

 

هدف پیامبران و مصلحان: اصلاح اندیشه 
از دیرباز، پیامبران و مصلحان اجتماعی کوشیده‌اند تا **اندیشه‌های انسان‌ها** را اصلاح کنند و آن‌ها را از بت‌های درونی و بیرونی (هوس‌ها، خرافات، جهل) رها سازند. زیرا تنها با **تفکر سالم** است که انسان به مسیر حقیقی زندگی نزدیک می‌شود.  


سخن پایانی:
اگر می‌خواهیم زندگی بهتری داشته باشیم، باید از **اندیشه‌هایمان** شروع کنیم. فکر سالم، زندگی سالم می‌سازد. 

  • عوف عقیلی